بیوگرافی و زندگینامه
جنگ و گریز جلال الدین منکبرنی
چندی بعد جلال الدین به کرمان آمد «621 ق / 1224 م» و از راه ولایات جبال به آذربایجان و اران رفت که در طول این مسیر، چندین بار با سپاهیان مغول جنگید. به گرجستان و گنجه نیز تاخت و تاز میکرد و مضاف بر آن شهر خلاط را در ارمنستان تسخیر کرد «626 ق / 1229 م»، اما نزدیک ارزنجان از سلطان علاءالدین کیقباد شکست خورد «627 ق / 1230 م» و در حدود دشت مغان نیز از سپاه مغولان چشم زخم دید. به این ترتیب چون از عهده مقاومت در مقابل تعقیب و تهاجم پی در پی مغولان بر نیامد به ناچار به کردان گریخت. تا این که در کوههای میا خارقین نام و نشانش از بین رفت و نقل کردهاند که به دست کردان کشته شد «628 ق / 1231 م». اما خاطره مقاومت او چنان در خاطرها زنده ماند که سالها بعد از انقراض دولت خوارزمشاهیان نیز نظر کسانی را که طالب بازگشت او بودند، جلب میکرد.
سیاست های اشتباه آمیز منکبرنی در برخورد با مغولان
جلال الدین منکبرنی که طی مدت بیش از ده سال با آن همه جلادت و شجاعت با دشمنان جنگید ولی متأسفانه از بخت بدش به اندازه زور و شجاعت خویش عقل و کفایت نداشت. بی خردیها و کژ راییهایی که در طول سالها مبارزه با لشکر مغول مرتکب شد، بیش از آن بود که امید اعاده دولت خوارزمشاهیان را برایش ممکن سازد. با آن که در طی تمام جنگ و گریزهایش، همواره مورد تعقیب مغولان بود، مع هذا در چنین احوالی بیشتر اوقات فراغتش را در لهو و لعب و شرابخواری میگذراند. رفتارش به هنگام ورود به شهرها با امیران و بزرگان آن دیار چنان با غرور جابرانه همراه بود که هیچ یک از آنها تمایلی به همراهی با وی نشان نمیدادند. از آن گذشته نشانههای جنون ناشی از افراط در شرابخواری بر تمام احوالش سایه انداخته بود و تمام کرّ و فرّ جلادت آمیز اما بی هدف و عاری از نقشه او، تنها سپاه مغول را همه جا به دنبالش به اطراف و اکناف میکشاند تا جایی که همه جا را در آشوب و ویرانی غرق میکرد.
بلیعه مغولان نتیجه سیاست های نابخردانه سران خوارزمشاهی
بدین گونه بود که بی خردی و شتابکاری این پسر و پدر، دولتی را که گریزی از خرسندی اتسز و تکش آن را به اوج قدرت رسانده بود، با بخش عمدهای از ممالک اطراف در آتش خشم و انتقام یک خان وحشی بیابانهای آسیا فرو سوزاند. فاجعه مغول که شاید به قول ابن اثیر، تا آن زمان هرگز آدمیان چنان بلیهای را ندیده بودند، عالمی را به ویرانی و تباهی کشاند. به این ترتیب جزییات این رویداد نیز تاریخ عصر را به شرح یک سلسله پایان ناپذیر از کشتار و ویرانی تبدیل کرد. به قول یکی از مورخان آن عصر که تمام واقعه را از زبان شاهدانش در عبارت «آمدند و کشتند و سوختند و بردند و رفتند» خلاصه میکند، در توصیف این ماجرای شرم آور تاریخ انسانی، یک شرح کشتار واقعی است.
نظرات شما عزیزان: