**مشاهیر باستان**
زندگی نامه مشاهیر و نامداران

 
تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

 

 

محمد رضا وليعهد بيست ساله با استعفاي رضاخان بر طبق قولي که متفقين به فروغي داده بودند در اواخر شهريور 1320 ه.ش. در مقام سلطنت قرار گرفت و در شرايط اشغال نظامي كشور توسط بيگانگان در مجلس سوگند ياد نمود. آغاز آزادي پس ازسقوط رضا خان، ‌توام با آثار شوم جنگ و حضور قواي نظامي بيگانه بر ملت بود. فرياد عمومي براي انتقام از فجايع دوره گذشته با قول به جبران و محاكمه جنايتكاران و استرداد املاك و رعايت قانون اساسي ، پاسخ گفته مي شد. ايران با پيمان سه جانبه اي كه به امضاء اسميرنوف سفير شوروي، بولارد وزير مختار انگليس و علي سهيلي وزير خارجه ايران رسيد به متفقين پيوست و روس و انگليس متعهد شدند استقلال و تماميت ارضي ايران را محترم بشمارند. با استعفاي فروغي از نخست وزيري، سهيلي جاي او را گرفت (18 اسفند 1320 ه.ش.). دولت اجازه انتشار اسكناس گرفت و آن را در اختيار متفقين گذاشت. شوروي توانست حزب توده را تشكيل و رونق دهد. هيئت حاكمه در اختيار انگليس بود، مع الوصف احزابي را براي مقابله با توده شكل داد. بار ديگر ميلسپوو هيئتهاي مستشاري نظامي و مالي وارد ايران شدند. اما انگليس به اين سياست راضي نبود. سهيلي بار ديگر در صحنه گذاشته شد و او در 17 شهريور 1322 ه.ش. به آلمان اعلان جنگ داد و به اعلاميه ملل متحد پيوست. در آذر 1323 ه.ش. كنفرانس تهران با شركت استالين و روزولت و چرچيل تصميمات مهمي در مورد جنگ گرفت، ايران پل پيروزي ناميده شد.
 
مجلس چهاردهم محل برخورد سياستهاي مختلف و افشاگريها و رد اعتبار نامه ها بود. اعتبار نامه پيشه وري رد شد. دكتر مصدق با مخالفت با اعتبارنامه سيدضياء در صدد بود وابستگي او را به انگليسيها نشان دهد. وي به اتفاق جمعي از نمايندگان اختيارات ميسلپوم را لغو و او را از ايران اخراج كردند و با اعطاي هر نوع امتياز به خارجيان در دوران اشغال كشور مخالفت نمودند. ساعد در 8 فروردين 1323 ه.ش. جانشين سهيلي شد. رضا خان در مرداد 1323 ه.ش. در ژوهانسبورگ در گذشت.
با شكست آلمان و تسليم اين كشور ، منشور ملل متحد تهيه شد. ايران از امضاء‌كنندگان اوليه آن بود مسئله تخليه ايران از قواي بيگانه در كنفرانس ( 17 ژوئيه 1945 م. مرداد 1324 ه.ش. ) پتسدام مطرح شد، و استالين و چرچيل موافقت كردند بلافاصله ايران را تخليه نمايند. بعد از بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي و تسليم بلاقيد و شرط ژاپن، ايران، طي يادداشتي خواهان خروج قواي بيگانه شد. وزراي خـارجـه سـه كـشـور اشـغـالـگر توافق كردند تا 12 اسفند 1324 ه.ش. خاك ايران را تخليه كنند. در همين زمان پيشه وري كه در روزنامه آژير حملاتي به هيئت حاكمه مي نمود، در پناه قواي شوروي و قواي مسلحي كه تدارك ديده بود، آذربايجان را اختيار گرفت. دولت مركزي به رياست صدرالاشراف كه تازه معرفي شده و در مجلس مورد اختلاف بود، در مقابل شورش آذربايجان اقدامي نكرد. دولت بعدي با رياست حكيمي، اقدام شوروي را در حمايت از فرقه دمكرات مورد اعتراض قرار داد و از انگليس و آمريكا در خواست حمايت نمود.
ارتش سرخ مانع رسيدن قواي دولت مركزي به آذربايجان شد ( 30 آبان 1324 ه.ش. ). شهرهاي آذربايجان در اشغال فرقه دمكرات قرار گرفت. انگليس و آمريكا نگران، در مقابل اقدام شوروي، عكس العمل نشان دادند. در همين احوال حزب كومله كردستان، تاسيس دولت جمهوري كردستان به رياست قاضي محمد را اعلام داشت (بهمن 1324 ه.ش.). سه ماه بعد حكومتهاي خود مختار آذربايجان و كردستان در پناه ارتش سرخ، قرارداد موافقت و اتحاد منعقد نمودند (3 ارديبهشت 1325 ه.ش.). اندكي بعد در خوزستان و در فارس هم گروههايي با حمايت انگليس،‌ سر به شورش برداشتند كه نوعي مقابله عملي با سياست شوروي در آذربايجان و كردستان بود.
در اولين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل اعلام شد كه ايران طبق ماده 35 منشور، عليه شوروي به شوراي امنيت اعلام شكايت نموده است، ويشينسكي نماينده شوروي، اتهامات وارده از جانب ايران را رد كرد. مسئله آذربايجان اولين موضوع دستور كار سازمان ملل نوبنياد بود و لذا مورد توجه افكار عمومي مطبوعات و نمايندگان كليه دول قرار گرفت. قوام السلطنه بار ديگر در 6 بهمن با ظاهري دوستانه با احزاب چب و شوروي، ولي باطنا متكي به سياست غرب، ‌با عنوان نخست وزير وارد صحنه شد و خواهان مذاكره مستقيم با استالين و مولوتف  گرديد و با هواپيماي روسي به مسكو رفت. پيشنهادهاي بدوي استالين سنگين بود. قوام فقط بهره برداري مشترك از نفت شمال را قول داد كه به امضاي قراردادي انجاميد. شوراي امنيت طرفين را به مذاكره دعوت كرد. آمريكا، شوروي را به سبب ادامه اشغال ايران تهديد كرد و شوروي به طمع اين كه نفت شمال را به دست آورد و شكايت ايران در سازمان ملل متوقف بماند و مقابله اي با آمريكا نكرده باشد، قواي خود را خارج كرد (19 ارديبهشت 1325 ه.ش.). در نتيجه با حمله ارتش، آذربايجان از تجريه نجات يافت (21 آذر 1325 ه.ش.) و قدرت مركزي با حمايت غرب تثبيت شد و كردستان هم در اسفند 1325 ه.ش. با شكست جمهوري كردستان و اعدام سران آن حفظ شد.
مجلس پانزدهم در 29 مهر 1326 ه.ش. موافقتنامه قوام – ساد چيكف را كان لم يكن اعلام، و دولت را مكلف نمود كه براي استيفاي حقوق ملت از شركت نفت انگليس و ايران، اقدام نمايد. اين تصميم باعث عصبانيت شوروي و مسرت آمريكا و نگراني انگليس گرديد و آثاري را به دنبال داشت. قوام بر خلاف انتظار، در اوج قدرت كنار گذاشته شد. سالهاي 1326 تا 1330 ه.ش. كابينه هاي حكيمي، هژير، ساعد، منصور، رزم آراء و علاء در جهت استحكام دربار و  تامين منافع ملت، تشكيل شدند .
واقعه 15 بهمن 1327 و تيراندزي به شاه در دانشگاه تهران، حكومت نظامي در تهران برقرار و حزب توده غير قانوني گشت و اعضاي فعال و كارگزاران آن تارومال شدند و از سوي ديگر آيت الله كاشاني دستگير و به كشور لبنان تبعيد گرديد و با ايجاد پاره اي تغييرات در قانون اساسي با تشكيل مجلس موسسان و تصويب آن مجلس سنا كه نيمي از اعضاي آن انتصابي بودند شكل گرفت و شاه با شرايطي از قدرت منحل كردن هر دو مجلس برخوردار گرديد .
در دوره نخست وزيري ساعد، پس از مذاكرات مفصلي نمايندگان انگلستان و ايران (گس و گلشاييان) قرارداد الحاقي به قرارداد نفتي 1933 ايران و انگليس را امضاء كردند. ساعد قرارداد الحاقي را در پايان دوره پانزدهم به مجلس برد ولي به لحاظ مقاومت اقليت برجسته آن روز مجلس، فرصت تصويب پيدا نشد. و مذاكرات انجام شده پيرامون قرارداد الحاقي، باعث آگاهي مردم و افشاشدن ماهيت استعماري قرارداد قبلي گرديد. دولت ساعد نتوانست دوام بياورد واستعفا كرد. پس از او علي منصور به نخست وزيري رسيد. او هم پس از رد قرارداد الحاقي از طرف مجلس شانزدهم، جاي خود را به رزم آرا،‌ رئيس ستاد ارتش داد. قرارداد الحاقي در مجلس به كميسيون مخصوص به رياست دكتر مصدق واگذار شد و او ضمن يك مصاحبه مطبوعاتي صراحتاً قرارداد دارسي و قرارداد  1933و نيز قرارداد الحاقي را بي اعتبار دانست. انگلستان براي مقابله با نهضت ابتدا مسئله دول مستقل عربي جديد در منطقه خليج فارس را مطرح كرد كه خوزستان ايران را هم شامل مي شد. سپس براي در مضيقه قرار دادن ايران از لحاظ اقتصادي، دو شعبه بانك انگليس در ايران را تعطيل و خواستار بازگرداندن وديعه ( يك ميليون ليره استرلينگ ) به بانك و استرداد وامهاي پرداختي به بازرگانان ايران شد و كمپاني نفت هم مبلغ 150 ميليون تومان پول خود را از گردش اقتصادي ايران خارج كرد.
 قرارداد گس – گلشاييان كه منافع انگليس را در نفت حفظ مي كرد، مردود اعلام گرديد و اصل ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور در آخرين روزهاي 1329 ه.ش. تصويب و پس از سقوط كوتاه مدت علاء، دكتر محمد مصدق مامور اجرا آن شد. طي يك سال و نيم دوره اول زمامداري دكتر مصدق به منظور جلوگيري از اجراي ملي شدن صنعت نفت، تهديد نظامي، محاصره اقتصادي،‌ شكايت به شوراي امنيت و ديوان لاهه، اعزام هيئتهايي از نوع جاكس و استوكس و وساطت هاي آمريكا پيش آمد تا اينكه دكتر مصدق با شاه نتوانست در معرفي دولت به توافق برسد و استعفا كرد و قوام السلطنه روي كار آمد ولي حكومت چهار روزه قوام السلطنه ساقط گرديد و با انگليس قطع رابطه صورت گرفت .
با انتخاب مجدد دکتر مصدق به نخست وزيري، دكتر مصدق اختيار قانون گذاري را به دست آورد و مجلس را منحل كرد. شاه توانست از اين وضع بهره گيرد ومصدق را عزل نمايد. آمريكا و انگليس و عوامل آنها، ئوطئه شكست نهضت را چيدند و حوادث 25 تا 28 مرداد 1332 ه.ش. شكل گرفت. گر چه آيت كاشاني علي رغم جو موجود، در 27 مرداد طي نامه اي به دكتر مصدق، او را از وقوع كودتايي توسط زاهدي مطلع ساخت ولي متاسفانه آخرين تلاش براي ايجاد اتحاد نقش برآب شد و فرداي آن روز ( 28 مرداد ) سرلشكر  زاهدي با حمايت مستقيم دولت آمريكا و سازمان سيا و همراهي انگليس توسط جمعي كه در داخل تدارك ديده بودند به آساني حكومت را در دست گرفت و نخست وزيري كودتا شد.
 
در سال 1352 ه.ش. درآمد حاصل از فروش نفت افزايش يافت و اعلام شد كه ايران حاكميت بر نفت را به دست آورده است و در همين زمان در افغانستان با كودتا جمهوري اعلام شد كه هشداري ديگري براي شاه بود. به دنبال چهارمين جنگ اعراب و اسرائيل و اعلام تحريم نفتي غرب از جانب اعراب، قيمت هر بشكه نفت ايران چهار برابر افزايش يافت و دريافت آن به چنان ميزاني رسيد كه نظام شاه از هزينه آن عاجز ماند و سخاوتمندانه به بسياري از كشورها وام يا كمك بلاعوض داد و به خريد تسليحات انبوه مدرن پرداخت تا عنوان قدرتمند پيدا نمايد و ژاندارم منطقه شناخته شود. ارتش ايران در پيروي از سياست آمريكا در جبهه ظفار به سركوبي مبارزين عليه سلطان عمان پرداخت. اختلافات مرزي ايران و عراق شدت يافت و تا برخورد مسلحانه پيش رفت و سرانجام در اسفند 1353 ه.ش. با موافقتنامه الجزاير به صلح و آشتي انجاميد و مرز ثابت دو كشور به طور دائم مشخص شد.
بالاخره در بهمن ماه سال 1357 رژیم شاه سقوط کرد و جای خود را به جمهوری اسلامی داد.
 



ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

 

انتظار ملت از انقلاب مشروطيت (1284 ه.ش.) استقلال ، آزادي و استقرار حکومت مشروط بود که از نخستين ماههاي پس از صدور فرمان مشروطيت و گشايش مجلس شوراي ملي و به ويژه گفتگو بر سر متمم قانون اساسي به ياس و ناكامي انجاميد. نزديك دو سياست شوم روس و انگليس پس از يك قرن رقابت، موجب انعقاد قراردادهاي 1286 ه.ش. (1907 م.) و 1294 ه.ش. (1915 م.) در تقسيم ايران به مناطق نفوذ به منظور جلوگيري از حضور كشورهاي ديگر بود. در جنگ بين الملل اول (1918 – 1914 م.) با نقض بي طرفي ايران، قسمتهاي از كشور در اشغال قواي متخاصم قرار گرفت و صحنه جنگ روس و انگليس و عثماني شد. عدم كارآيي دولتها  و سقوط پي در پي آنها، ناامني، صدمات و خسارات جنگ، نهضتهايي را در گوشه و كنار مملكت به همراه داشت تا آنجا كه احتمال تجزيه كشور مي رفت .   
 
سقوط رژيم روسيه تزاري كه حمايت از سلاطين قاجار را عهده دار بود و جايگريني بلشويكها كه فرياد رهايي سر مي دادند، انگليس را به تلاشي مضاعف وادار ساخت تا هم منطقه را در مقابل خطر انقلاب شوروي حفظ كند و هم جاي رقيب سابق را بگيرد و امتيازات نفتي را همچنان در دست داشته باشد .
قرارداد وثوق الدوله – كاكس، كه ايران را در وضع تحت الحمايگي قرارمي داد،‌ در سال 1298 ه.ش. (1919 م.) به امضاء رسيد و اين امر از ورود ايران به كنفرانس صلح ورساي جلوگيري كرد. با نظر ژنرال آيرون سايد انگليسي استاروسلسكي فرمانده روسي قزاق كنار گذاشته شد و سردار همايون، فرماندهي كل قزاق را در اختيار گرفت. موج خروشان اعتراض بر ضد قرارداد 1919 م. در داخل و خارج كشور و عدم پذيرش صريح آن از جانب احمدشاه،‌ انگليس را به تغيير سياست در مورد ايران وادار ساخت. تشكيل حكومتي قدرتمند لازم بود كه از پيشرفت ارتش سرخ، كه تا گيلان آمده بود، جلوگيري كند، كه براي دارندگان امتياز نفت مضر بود. و در عين حال نمودار تحقق آمال و خواسته هاي ملت باشد. مذاكرات آيرون سايد با رضاخان و سيدضياء الدين در قزوين سرنوشت ساز بود. رضاخان بر ديگر كانديداها سبقت گرفت و مجري كودتاي سوم اسفند 1299 ه.ش. شد. رضا خان ميرپنج فرزند عباسقلي خان سواد كوهي معروف به داداش بيك در 1256 شمسي در قريه آلاشت تولد يافته و در 22 سالگي به نيروي قزاق پيوسته و در طي بيست سال مراحل نظامي را تا فرماندهي هنگ قزاقخانه ( آترياد ) همدان طي كرده بود و قرار شد براريكه قدرت مستقر گردد. به احمد شاه جوان آخرين شاه از سلسله قاجار هم اطمينان داده شد كه از جانب كودتا خطري او را تهديد نمي كند و در عين حال وادار گرديد كه فرمان رياست وزرايي سيد صياء الدين را امضاء كند و عنوان سردار سپه را به رضاخان اعطا نمايد .
به دنبال كودتا كه در روز دوشنبه سوم اسفند ماه ( حوت ) نيمه شب انجام شد، پايتخت را تسخير كردند و با ايجاد سروصدا و تير اندازي بي مورد و زد و خوردهايي نه چندان جدي، كودتاگران توانستند در مردم وحشت و اضطراب ايجاد كنند و فرداي آن روز جمع زيادي از رجال و دولتمرادن گذشته بازداشت شدند و اقداماتي در جلب نظر مردم صورت گرفت .
سيدضياءالدين طباطبايي به منظور عوام فريبي و كسب و جاهت سياسي، قرارداد 1919 م. را كه به همت دلير مرداني همچون آيت الله مدرس عملا كارايي خود را از دست داده بود لغو كرد و انگلستان نيز براي اغفال مردم ايران، لغو اين قرارداد را با خشنودي پذيرفت تا كابينه مورد نظر كابينه اي ملي و ضد انگليسي معرفي شود .
عهد نامه مودت ايران و شوروي كه متضمن انصراف از امتيازات تزارها بود، امضاء گرديد (7 اسفند 1299 ه.ش.). اندكي بعد سردار سپه به جاي مسعود كيهان وزير جنگ شد و همكار خود سيد ضياء را در مبارزه قدرت تبعيد فرستاد. رضا خان تا 26 خرداد 1302 ه.ش. با حضور در كابينه هاي قوام، مشير الدوله و مستوفي الممالك با عنوان وزير جنگ تصميم گيرنده اصلي بود .
وي با ادغام ديويزيون قزاق، ژاندارمري دولتي، بريگاد مركزي و ساير قواي پراكنده نظامي پليس جنوب (SPR)، ارتش متحدالشكلي را پايه گذاشت كه فقط مجري دستورهاي وزير جنگ بود و در همين زمان به پاره اي از نهضت ها از جمله نهضت جنگل و قيام كلنل پسيان پايان داده شد .
نهضت جنگل بر پايه ظلم ستيزي و آرمان خواهي و تفكر ديني توسط ميرزا كوچك جنگلي در شمال كشور شكل گرفت و در مقطع كوتاهي توانست در مقابل قواي بيگانه ( روس و انگليس ) ايستادگي كند . پس از پيروزي بلشويكها و سرنگوني حكومت روسيه تزاري،‌ گر چه اين نهضت در مقطع بسيار كوتاهي مورد حمايت بلشويكها قرار گرفت، ولي با چرخش سياست خارجي شوروي مبني بر اعلام سياست سازش با دولتها و انصراف از سياست حمايت انقلاب جهاني (در هشتمين كنگره حزب كمونيست) ميرزا كوچك جنگلي قرباني توافقات بين المللي شد و قواي رضا خان توانست باقيمانده نيروهاي او را هم متلاشي كند. رضا خان سردار سپه در خرداد 1302 ه.ش. فرمان نخست وزيري را از احمد شاه گرفت و موجبات سفر سوم او را به اروپا فراهم ساخت ( 10 آبان 1302 ه.ش. ).
قتل ماژورايمبري، كنسول ايالات متحده آمريكا در تهران، علاقه اين كشور را به حضور در منطقه  تا مدتي به تاخير انداخت و بهانه اي به دست سردار سپه داد تا حكومت نظامي برقرار سازد ( تير 1303 ه.ش. ).
استيضاح اقليت مجلس كه روند فعاليت رئيس الوزراء را بر خلاف اصول قانون مشروطيت مي دانست، به جاي بركناري رضاخان، به تضعيف مجلس منجر شد و رضاخان فرماندهي كل قوا را هم به عهده گرفت (14 بهمن 1303 ه.ش.) و متعاقب سركوب سركشاني چون سميتقو و بر كنار كردن شيخ خزعل از مستند قدرت در خوزستان نفت خيز، قهرمان ملي شد. چرا که در آن ايام پاشيدگي ايران توانست دوباره ايراني يکپارچه سازد. رضا خان براي تصاحب قدرت بيشتر، به فكر تغيير رژيم و احراز مقام رياست وزرايي ارضاء مي شد و نه استعمار انگلستان اين هدف محدود را در ايران دنبال مي كرد. اما چون طرح تغيير سلطنت از قاجاريه به پهلوي در ابتداي نخست وزيري رضاخان ممكن نبود و مقاومت جدي جامعه را در پي داشت، لذا براي آماده كردن افكار عمومي جامعه براي اين تغيير، ‌شعار جمهوري مطرح شد زيرا مقارن همين ايام در تركيه هم رژيم امپراتوري منحل و نظام جمهوري مستقر شده بود. اين امر بهانه خوبي براي طرفداران رضاخان بود كه تبليغات وسيعي به راه بيندازند و خواهان استقرار نظام مشابهي در ايران شوند. براي تغيير، بهترين راه وجود مجلس بود كه مي توانست چنين اقدامي را قانوني جلوه دهد. اين جريان در آغاز انتخابات مجلس پنجم كه سردار سپه با قدرت قشون و وزارت داخله، مجلس شورايي آراسته ترتيب داده بود، به وقوع  پيوست.
طرفداران رضاخان (با نام فراكسيون تجدد)‌ و مخالفان به رهبري مدرس (با نام اقليت) مدتي در كشمكشهاي پارلماني قرار گرفتند و در اين گفتگوها، ارتباط كودتا با قرارداد 1919 ميلادي و رابطه غوغاي جديد جمهوري خواهي با كودتا و نقش افراد دست اندركار به خوبي آشكار گرديد كه در مجلس و جامعه واكنشهايي پديد آورد. مدرس چون ميدانست رضاخان با اعمال نفوذ در انتخابات موفق شده است عده اي از طرفداران خود را به عنوان نماينده به مجلس بفرستد، تصميم گرفت تا با اعتراض به اعتبارنامه آنان، با حضورشان در مجلس مخالفت كند .
پس از واقعه دوم حمل 1303 خورشيدي و تظاهرات مردم در بهارستان به حمايت از مدرس و قشون كشيهاي رضاخان و كشته و مجروح و مصدوم شدن تظاهر كنندگان، ورودي رضا خان به تالار مجلس و رويارويي با نمايندگان برجسته، خاصه مرحوم موتمن الملك رئيس مجلس، هياهوي "جمهوري خواهان" فروكش كرد. رضاخان پس از معذرت خواهي و دستور آزادي محبوسان روزهاي اخير، خود به عموم مردم توصيه كرد كه "‌عنوان جمهوري " را موقوف نمايند. رضا خان چون به دليل مخالفت روحانيان كاري از پيش نبرد، بر آن شد كه به عنوان سلطنت يكه تاز عرصه سياست شود. او پس از يك دوره قهر و آشتي، با رسيدن به " مقام فرماندهي كل قوا " و اجراي برنامه ارسال تلگرامها و طومارها و نامه ها از ولايات به تحكيم ارتش و حاكمان و واليان، در مخالفت با سلطنت قاجاريه و احمد شاه كه به تحقيق پايگاه مردمي و تاريخي و سياسي خود را از دست داده بود، شرايطي پديد آورد كه مـجـلـس دوره پـنـجـم در جلسه 9 آبانماه 1304 ه.ش. ماده واحده اي را با مضمون " مجلس شوراي ملي به نام سعادت ملت ، انقراض سلطنت قاجاريه را اعلام نموده و حكومت موقتي را حدود قانون اساسي و قوانين موضوعه مملكتي به شخص آقاي رضاخان پهلوي واگذار مي نمايد، تعيين تكليف حكومت قطعي موكول به نظر مجلس موسسان است كه به تغيير مواد 36، 37، 38، 40 متمم قانون اساسي تشكيل مي شود، با اكثريت 80 راي از 85 نفر نمايندگان حاضر تصويب نمود. ده روز پس از خلع احمدشاه از سلطنت، سفير انگلستان نزد رضاخان رفت و طي يادشتي از سوي دولت انگلستان، حكومت وي را به رسميت شناخت و فرداي همان روز نيز سفير شوروي به رسميت شناختن حكومت او را توسط دولت متبوعش اعلام كرد. مجلس موسسان در 5 آذر 1304 ه.ش. با تعداد نمايندگاني سه برابر مجلس شورا با رياست ميرزا صادق خان مستشار الدوله تشكيل شد و طي پنج جلسه با تغيير اصول ياد شده، رضاخان را به سلطنت برگزيد و سلطنت را در خاندان او موروثي نمود. شاه جديد در 4 ارديبهشت 1305 ه.ش. تاجگذاري كرد.
برخورد زمامداي روسيه با رضاخان ، براساس تحليل ماركسيستي آنان از پايگاه اجتماعي وي استوار بود . آنان رضا خان را به عنوان عامل توانمند "بورژوازي ملي"‌در برابر "فئوداليسم پوسيده سنتي" تلقي مي كردند و معتقد بودند كه وي ايران را از حالت نيمه فئودالي خارج و با ملاكين و زمينداران بزرگ و روحانيان مبارزه خواهد كرد، لذا به حمايت از او برخاستند .
بر اساس همين تحليل نمايندگان سوسياليست كه در مجلس پنجم شركت داشتند و همواره از روسها تبعيت مي كردند. سليمان ميرزا و پانزده نفر از نمايندگان چپ به هنگام طرح تغيير سلطنت، به پادشاهي رضاخان راي مثبت دادند و به اين ترتيب در ايجاد حکومت پهلوي سهيم شدند. رضا خان كه با تظاهر به رعايت مذهب و پذيرش نظرات روحانيان و اظهار علاقه مندي به احكام دين و حمايت بخشي از روحانيان كه سقوط سلطنت قاجار و استقرار نظم جديد را به نفع جامعه مي دانستند، به قدرت رسيده بود از آغاز سلطنت، سياستي مخالف در پيش گرفت، چنان كه مقارن دوره ششم مجلس در مسئله نظام وظيفه با روحانيان روشي مخالفت آميز آغاز كرد و اين روش اجتماع علما را در قم به عنوان اعتراض پيش آورد .
تبديل محاضر شرع به محاضر رسمي، روحانيان را از امور جاري بازداشت. تفكيك دين از سياست به صورت يك اصل در آمد و موقوفات در اختيار دولت قرار گرفت. در مسئله تغيير لباس و كشف حجاب و اسلام زدايي تا آنجا پيش رفت كه فاجعه مسجد گوهر شاد و کشتار عمومي پيش آمد (1314 ه.ش.). رضاخان به روحانيان دستور داد كه آنان نيز لباسهاي مخصوص خود را كنار بگذارند و از دخالت در امور اجتماعي جداً احتراز كنند .
مجلس شوراي ملي از دوره ششم تا دوازدهم با نظم خاصي ادامه يافت و تبديل به مركز منتخبين رضاخان شد. آخرين اقليت مجلس مربوط به دوره هفتم است. محمد علي فروغي، ‌ميرزا حسن خان مستوفي الممالك، مهديقلي خان هدايت، محمود جم، ‌احمد متين دفتري، ‌علي (رجبعلي) منصور در دوران سلطنت او ماموريت يافتند تشكيل كابينه دهند .
نظميه رضاشاه با رياست سرهنگ محمد در گاهي شروع شد و بعد از محمد صادق خان كوپال، سالها محمد حسين آيرم اين سمت را بر عهده گرفت و با خشونت و قساوت بسيار و اختيارات فوق العاده نظارت عمومي را به عهده داشت، و در اجراي سياست شاه از همين طريق بسياري از مخالفان و حتي موافقاني كه رضا خان را در رسيدن به قدرت ياري كردند مثل نصرت الدوله، تيمورتاش، سردار اسعد، اسدي، و در گاهي نابود شدند.  از سال 1310 ه.ش. با تفسير قانون اساسي ،‌وزير دادگستري در نقل و انتقال قضات مجاز گرديد.
انگليس كه با امتياز دارسي (1901 م.) نفت را در اختيار داشت، علاقه مند بود كه تمديد قرارداد را  از تصويب مجلس بگذراند، لذا در 1310 ه.ش. به يكباره در آمد ناچيز ايران از نفت را به مقدار زيادي كاهش داد. موضوع در جريان مذاكره قرار گرفت اما در 16 آذر 1311 ه.ش. شاه از به نتيجه نرسيدن مذاكرات برآشفت و امتياز نامه دارسي را در آتش سوزاند و دستور داد مجلس لغو امتياز دارسي را اعلام نمايد. اما شركت نفت مقابله را تشديد كرد وتبليغات گسترده اي عليه ايران شروع شد. براي اولين بار در اين دوره به زعم مقابله با انگليس، مردم ابراز خوشوقتي مي كردند. انگليس موضوع را به جامعه ملل ارجاع داد.
با وجود مراقبت دستگاه پليسي، شورويها عناصر كمونيست را تقويت مي كردند تا اينكه در 1308 ه.ش. ژرژ آقاپگف كارمند بازرگاني شوروي در تهران،‌ به سفارت انگليس پناهنده شد. وي اسرار شبكه جاسوسي شوروي در ايران را فاش ساخت و در اين ارتباط اشخاصي دستگير و روابط با شوروي تيره شد و در قوانين،‌ مجازات سنگيني براي فعاليتهاي كمونيستي پيشبيني گرديد. در 1316 ه.ش. شبكه كمونيستي ديگري مركب از 53 ايراني کشف شد كه دكتر اراني در راس آنان بود كه محكوميتهايي پيدا كردند. رضاشاه در 1314 ه.ش. مسافرت يك ماهه اي به تركيه و ملاقات با مصطفي كمال (آتاترك) رئيس جمهور آن كشور را داشت و تحت تاثير تحولات تركيه قرار گرفت. در بازگشت روند حركت به سوي غرب را تشديد نمود. در اوايل سلطنت رضاخان كاپيتولاسيون لغو گرديد و ارتباط با كشورها گسترش يافت و اختلافات مرزي با همسايگان، به طريق مختلف مرتفع شد. بارها بر حق حاكميت ايران نسبت به بحرين تاكيد شد بدون اينكه اقدام جدي و عملي، ‌كه مستلزم مقابله با انگليس باشد، ‌صورت پذيرد. قرارداد تعيين خط سر حدي ايران و تركيه با انضمام آرارات شرقي به خاك تركيه منعقد شد (1311 ه.ش.). قانون تعيين حدود آبهاي ساحلي و منطقه نظارت دولت در دريا تصويب گرديد ( 1313 ه.ش. ). با افغانستان بر اساس نظري كه 45 سال قبل از آن ژنرال ماكلين و كلنل ماكماهون انگليسي داده بودند،‌ كه مستلزم چشم پوشي از بخش وسيعي از خراسان و بلوچستان و سيستان بود، ‌با راي حكميت دولت تركيه، قرارداد تعيين حدود امضاء شد (1314 ه.ش.) و بالاخره در جهت هماهنگي سياست در منطقه پيمان دوستي و عدم تجاوز بين ايران و تركيه و افغانستان و عراق در كاخ سعد آباد به امضاء رسيد ( 1316 ه.ش. ). در مورد رود هيرمند هم در 1318 ه.ش. قراردادي با افغانستان به امضاء رسيد .
روابط سياسي و اقتصادي با آلمان كه از مدتها قبل شروع شده بود، پس از نمايان شدن آثار جنگ جهاني اول گسترش بيشتري يافت.
احداث بسياري از ساختمانها و تاسيسات كشور و از جمله راه آهن به وسيله كارشناسان آلماني انجام مي گرفت.  تاسيس دانشگاه تهران و گسترش مراكز آموزشي و اعزام محصل به خارج و تصويب قوانين غالبا مربوط به اين دوره است. پس از به قدرت رسيدن حزب ناسيونال سوسياليست هيتلري (1933 م.) با شروع جنگ، انگليسيها مانع حمل كالاي آلمان از راه دريا به ايران شدند. آلمان راه شوروي را انتخاب كرد. سياست بريتانيا قطع رابطه با دولت هيتلري بود اما رضاخان تعلل نشان داد .
در اول تير 1320 ه.ش. آلمان خاك شوروي را مورد حمله قرار داد. چرچيل با وجود تمامي دشمني، متحد شوروي شد. مسئله رساندن مهمات به جبهه روسيه فقط از طريق راه آهن ايران حل مي گرديد، اما مشكل اعلام بي طرفي ايران بود. در 27 تير 1320 ه.ش. انگليس و روسيه يادداشتهاي مشابهي به ايران تسليم و از فعاليت آلمانها ابراز نگراني کردند و خواستند كه تعداد آلمانيهاي مقيم ايران را به يك پنجم كاهش دهد. پيغام خصوصي انگليس هم واگذاري راه بود اما از طرف ايران به آن توجه نشد. التيماتوم دو كشور و پيام هيلتر، رضاخان را در وضع بغرنجي قرار داد. وي سياست دفع الوقت را در پيش گرفت . در سحر گاه سوم شهريور 1320 ه.ش. ايران از شمال و جنوب مورد تجاوز قرار گرفت. ارتشي كه تمام هم رضاخان صرف آن شده بود،‌ به هنگام ورود قواي بيگانه توان مقاومت نداشت و از جانب ملت هم مورد حمايت قرار نگرفت و از هم پاشيد .
رضا خان ناچار به فروغي متوسل شد كه سالها او را كنار گذاشته بود. روسها شديدا با بودن رضاخان مخالف بودند حتي سخن از بازگشت قاجاريه و تغيير رژيم از سلطنت به جمهوري پيش آمد. اما ظاهرا با مهارت و سوابق فراماسونري فروغي اين مسئله منتفي شد و قرار شد رضاشاه از سلطنت كناره گيري کند (تنها راه چاره در آن موقعيت استعفاء، به منظور جلوگيري از فرپاشي ايران و تقسيم آن، بود) و پسرش محمدرضا به سلطنت برسد و به اين طريق نفوذ سياست انگليس در هيئت حاكمه ايران همچنان باقي ماند. رضا شاه با استعفاء از سلطنت به تبعيد رفت .
رضا خان در مرداد 1323 ه.ش. در ژوهانسبورگ در گذشت.



ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

 

 

 سلطان احمد شاه قاجار نهم اسفند 1308 (در آن سال مصادف با 28 فوريه 1930) درست 4 سال و 4 ماه پس از خلع قاجاريه از سلطنت ايران در 32 سالگي در پاريس و در تبعيد درگذشت. وي دچار اضافه وزن و بيماري کليوي بود. احمدشاه را در تيرماه 1288 در 12 سالگي برجاي پدرش نشانده بودند كه سه سال و چند ماه پس از كودتاي ژنرال رضا خان، از سلطنت خلع شده بود. احمد شاه به اراده خود به اروپا رفته بود كه ديگر به او اجازه بازگشت داده نشده بود. از بررسي خاطرات رجال آن زمان و رفتار احمد شاه چنين بر مي آيد كه نمي توان نسبت به وطندوستي او ترديد كرد. وي بر خلاف ديگر سلاطين قاجاريه، فردي نسبتا آگاه بود و بر اوضاع وقوف داشت و سياستها را مي شناخت و راه گريز از آنها مي دانست ولي وسيله و امكانات او محدود بود؛ نه ارتشي قابل ملاحظه داشت و نه بودجه كافي. اوضاع زمان و مداخله بيگانه هم مانع از آن بود كه بتواند اقدامي كند. او در23 سالگي با مهارت تمام كودتاي ژنرال رضاخان ــ سيد ضياء را از سر گذرانيده بود. احمد شاه قاجار كه در 9 آبان 1304 از سلطنت خلع شده بود در سن 32 سالگي در پاريس به بيماري كليه درگذشت. هيچ يك از مقامات دولتي در مراسم تشييع وي شركت نكردند.احمد شاه قاجار هفتمين و آخرين پادشاه سلسله قاجار1 در 1275ش. در تبريز متولد شد. وي كه قبل از رسيدن به مقام سلطنت «احمدميرزا» خوانده مي‌شد، مانند پدرش محمدعلي شاه معلمان و مربيان روسي داشت. «اسمير نوف» معلم روسي او كه افسر ارتش روسيه بود در او نفوذ فراوان داشت.  احمد ميرزا در10 سالگي وليعهد شد و در 13 سالگي متعاقب فتح تهران توسط مجاهدين مشروطه‌خواه و پناهنده ‌شدن پدرش به سفارت روسيه ـ تير 1288ـ به سلطنت رسيد. با اين حال تا 18 سالگي و رسيدن به سن قانوني نقشي در اداره كشور نداشت و «عضد‌الملك» بزرگ خاندان قاجار كه از سوي شورائي متشكل از علما و برخي نمايندگان مجلس اول و سران مجاهدين به نيابت سلطنت برگزيده شده بود، زمام امور را عهده‌‌دار بود.  احمد ميرزا در ارديبهشت 1292 با دختري از سران قاجار ازدواج كرد. يك سال بعد با رسيدن به سن قانوني در تير 1293 تاجگذاري كرد و 17 سال پادشاه بود. در طول اين مدت مانند پدربزرگ و جد خود سفرهاي متعددي از طريق استقراض از بانك‌هاي خارجي به اروپا انجام داد. سفر اول وي كه در آبان 1298 آغاز شد، 7 ماه و سفر دوم وي كه در بهمن 1300 شروع شد 10 ماه به درازا كشيد. در سالهاي پادشاهي احمد شاه ايران شاهد حوادث متعددي بود. اعدام شيخ فضل‌الله نوري ـ مرداد 1288ـ فرار محمدعلي شاه از ايران ـ شهريور 1288ـ اولتيماتوم روسيه به ايران ـ ارديبهشت 1290 ـ به توپ بستن بارگاه امام رضا (ع) توسط نظاميان روسيه ـ فروردين 1291 ـ قيام مردم بوشهر عليه نظاميان انگليس ـ مرداد 1294 ـ قيام شيخ محمد خياباني ـ فروردين 1299ـ قيام ميرزا كوچك‌‌خان جنگلي ـ خرداد 1299 و كودتاي رضاخان پهلوي ـ اسفند 1299ـ مهمترين رويدادها و حوادث دوران 17 ساله پادشاهي احمد شاه قاجار بود. در صحنه بين‌المللي نيز وقوع جنگ اول جهاني ـ تير 1293 ـ انقلاب بلشويكي در روسيه ـ آبان 1296 ـ و تاسيس جامعه ملل ـ تير 1297 ـ مهمترين رخدادهاي خارجي دوران حكومت وي بود.  سالهاي جنگ اول جهاني بحراني‌ترين سالهاي حكومت احمد شاه بود. با آنكه احمد شاه در نطق افتتاحيه مجلس سوم شوراي ملي دولت ايران را بيطرف خواند،2 در سالهاي جنگ، ايران به اشغال روسيه و انگليس و عثماني در آمد، سپس قرارداد 1919 به اين اشغالگري رسميت بخشيد و سبب تجزيه ايران شد. در اين سالها احمدشاه در ازاء دريافت حقوق از روسيه و انگليس در برابر طرحهاي آنان سكوت مي‌كرد و با روي كار آمدن رئيس‌الوزراهاي مورد نظر آنان در كشور مخالفت نمي‌نمود. 3 در سالهاي پاياني حكومت وي كودتاي مشترك رضاخان و سيدضياءالدين طباطبائي، به وقوع پيوست. سيدضياء پس از كودتا فرمان نخست‌وزيري خود را از احمدشاه دريافت كرد. اما كابينه وي 100 روز بيشتر دوام نيافت. پس از آن قوام‌السلطنه، مشيرالدوله، مستوفي‌الممالك و سپس رضاخان مامور تشكيل كابينه شدند. در دوران حكومت رضاخان مقدمات سلب قدرت از احمد شاه و انقراض سلسله قاجار فراهم شد و اين سلسله نهايتاً به موجب مصوبه‌اي كه در آبان 1304 در مجلس شوراي ملي به تصويب رسيد، منقرض گرديد. 4 بدين ترتيب احمد شاه كه دو سال قبل از اين مصوبه و مقارن كودتاي رضاخان در اروپا بسر مي‌برد از سلطنت خلع و برادر و وليعهد او محمدحسن ميرزا به شكل موهن و تحقير‌آميزي از ايران خارج شدند.  احمد شاه سه سال پس از خلع شدن از مقام سلطنت در 32 سالگي در يكي از بيمارستانهاي پاريس درگذشت. جنازه او طبق وصيتش به عراق حمل شد و در كربلا نزد مقبره پدرش به خاك سپرده شد. از مقامات دولتي ايران هيچ يك در مراسم تشييع جنازه او شركت نكردند.

 



ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

 

 

 

 

 

با روي کار آمدن محمد علي شاه ،پسر مظفر الدين شاه ، و خلع او به علت استبداد راي و مخالفت با آزاديخواهان و همچنين ، به سلطنت رسيدن پسر وي ( احمد شاه ) در پي زمامداري دو نايب السلطنه و مهمتر از همه ، مطرح شدن آلمان به عنوان نيرويي كارا در آسياي غربي ، تمامي اين تحولات تغيير عمده اي در روند سياسي ايران پديد نياورد . همچنين ، در سالهاي پاياني سلطنت قاجار، قدرتهاي سلطه گر خارجي در نظام موازنه مثبت يا توازن ايجابي ، دو واقعه شوم ( تحميل معاهده 1907 م. و قرارداد1919 م. ) را قبل و بعد از انقلاب اكتبر در روسيه ، براي ايران تدارك ديده بودند كه با بيداري مردم اين سرزمين و پاره اي از رجال سياسي ، مذهبي و ملي ، به مرحله عمل نرسيد . ولي ، با نزديكي قدرت استعماري انگليس و بلشويكهاي روس و تثبيت سياست استعماري جديد در آسياي غربي و مركزي ، نخستين پديده حكومتي در تاريخ ايران در نظام وابستگي با همسازيهاي كانونهاي قدرت برون مرزي ، شكل گرفت . اين شكل گرفتن با انقراض سلسله قاجاريه ( 1304 ه.ش. / 1925 م. ) و واگذاري سلطنت به  رضا خان مير پنج سواد كوهي ، ايران را در عرصه نويني از حكومت و ديپلماسي قرارداد . كه اين امر ،‌سرانجام بسياري از نهادهاي جامعه را ( به ظاهر ) دگرگون ساخت .
مرزها و دگرگونيهاي آن در اين دوره كم نظير تاريخي ، مرزهاي ايران در چهار سوي كشور ( به دنبال جنگها و آشوبها و تحميل قراردادها ) تغييرات بسيار يافت .
  
1 . در شمال  
نخست در غرب درياي مازندران ( قفقاز ) كه كمابيش در زمان بنيانگذار سلسله قاجار در همان موقعيت عصر صفوي و نادري باقي بود ، پس از فراهم آمدن قدرت نظامي براي كشور روسيه و وابسته شدن بسياري از شاهزادگان و اميران و خوانين و ملاكهاي مسلمان و مسيحي منطقه ( گرجب و ارمني ) به تزارها و از ميان برداشتن آقا محمد خان ، جنگهاي سهمگيني كه با سياست تجاوزگرانه بريتانيا بي ارتياط نبود ، پديد آمد . سرانجام ، مرزهاي براي ايران در منطقه ياد شده باقي ماند كه همواره بي اعتبار و از لحاظ تاريخي و فرهنگي ، غير قابل پذيرش بوده است . جنگهاي روس با ايران در هفتمين سال سلطنت فتحعلي شاه ( 1228 – 1218 ه.ق. / 1813 – 1804 م. ) آغاز شد و برپايه معاهده اي در يازده فصل و يك مقدمه كه در گلستان ( روستايي در قراباغ ) با حضور سفير انگلستان انعقاد يافت ، بخشهاي گرجستان ( مركز تفليس ) ، داغستان ( مركز دربند ) ، شروان ( مركز باكو ) و ولايتهاي ديگر ( شماخي ، شكي ، گنجه ، منطقه قراباغ و جاهايي از مغان و طالش ) از ايران جدا افتادند . در جنگهاي دوم كه به دنبال اعتراض مردم و روحانيان استقلال خواه به وقوع پيوست ( 1243 – 1241 ه.ق. / 1828 – 1826 م. ) با شكست دوباره ايران و تحميل معاهده ديگري در شانزده فصل و يك قرارداد الحاقي در سه فصل در تركمانچاي ، فزون بر مناطق پيشگفته ،‌ولايتهاي ايروان و نخجوان نيز از قلمرو قاجاريه جدا افتاد . همچنين ، ده كرور ( پنج ميليون تومان ) خسارت جنگي و امتيازات سياسي و اقتصادي ديگر كه ريشه در شيوه هاي نابخردانه حكومتي و فساد اخلاق پاره اي از قاجاريان داشت، بر ايران تحميل شد . از آن ميان، روايي نوعي ، كاپيتولاسيون ( حق قضاوت كنسولي ) و باز گذاشتن دست دخالت تزارها در امور داخلي ايران به بهانه دفاع از سلطنت اخلاف عباس ميرزا بود كه تا پايان عمر سلسله حاكم بر ايران و پيروزي انقلاب بلشويكي در روسيه باقي ماند . اما ، از لحاظ مرزي بر پايه فصل چهارم عهد نامه ، يعني از نقطه تلاقي كشورهاي ايران و عثماني با قفقاز ( نزديك قله آغري كوچك ) آغاز مي شد و پس از عبور از سرچشمه رود قراسوي سفلي ، تا محل التقاي آن با رود ارس ادامه مي يافت و رود ياد شده به گونه مرز ، تا قلعه عباس آباد پيش مي رفت . همچنين از سرچشمه رود آدينه بازار تا قله تپه هاي جگير ، تيره هاي كوه به صورت مرز تعيين گرديده و تا سرچشمه شمال رودخانه آستارا ادامه داشته و از آنجا تا مصب آن در درياچه خزر ،‌حدود دولتين به شمار رفته است . روسها فقط به برپايي جنگ عليه ايران و تحميل دو قرارداد شوم و ظالمانه اكتفا نكردند ، بلكه به دفعات در تحديد مرزهاي جديد زياده طلبي نيز نشان دادند و چندين مرتبه نيز ، در اين امر اختلافاتي را موجب شدند كه از ميان ، مي توان به اين موارد اشاره كرد :
پروتكل سال 1245 ه.ق. ( 1829 م. ) در ارتباط با مرزبنديهاي جديد و تغيير اساسي ، كوشش در تحميل پروتكل سال 1314 ه.ق. ( 1896 م. ) ، تغيير مجدد در رساندن مرز به محل التقاي قراسو و ارس به نفع كشور تركيه و بالاخره ، بي نتيجه گذاردن كوششهاي كميسيون مغان در سال 1304 ه.ش.( 1925 م. ) بر روي هم ، مرزهاي دقيق و مشخص تا پايان عصر قاجاريه مشهود نگرديد .
محمد امين خان در منطقه خوارزم قدرت بسياري داشت . با اينكه حسام السلطنه ( والي خراسان ) در سال 1269 ه.ق. عباسقلي خان دره گزي را به سمت " بيگلربيگي " مرو تعيين كرده بود ، اما ، محمد امين خان نيز همچون برخي از خوانين گذشته ، به خراسان حمله كرد و در سرخس به دست فريدون ميرزا فرمانفرما كشته شد . در سال 1271 ه.ق. كه سر او به تهران گسيل شد ، خان سوار خان هزاره اي از طرف والي خراسان به حكومت مرو انتخاب گرديد . لكن ، تركمنها بار ديگر مجهزتر به ميدان آمدند و با برخورداري از اختلافات ميان حشمت الدوله ( والي خراسان ) و قوام الدوله ، قشون ايران را شكست دادند و گروه كثيري را به اسارت خود در آوردند . در اين مورد، كوششهاي سياسي ايران ( ميرزا حسين خان سپهسالار ) به جايي نرسيد و روسها كه تسخير آسياي مركزي را هدف قرار داده بودند ، در سال 1290 ه.ق. ( 1873 م. ) خيوه را توسط كافمان ( Kaufman ) تسخير كردند . همچنين با سركوبي تركمنهاي يموت در سال 1295 ه.ق. ( 1878 م. ) توسط سرتيب لازارف ( Lazarov ) و جنگ ديگر با همان قوم در سال 1297 ه.ق. ( 1880 م. ) توسط ژنرال اسكوبلف ( Skobelev ) و سرانجام ، با قتل عام اقوام تركمن ( با گسيل قشون روس توسط راه آهن به گوگ تپه ) در سرتاسر شمال شرقي ايران هم همان وضع مشابه با قفقاز پيش آمد ، يعني قرارداد ديگري به سان تركمانچاي ، در 29 محرم سال 1299 ه.ق. ( 9 دسامبر 1881 م. ) بر دولت ناتوان ايران تحميل گرديد . اين قرارداد را ميرزا سعيد خان موتمن الملك ( وزير امور خارجه ايران ) و ايوان زينوويف ( Ivan Zinoviev ) وزير مختار و ايلچي مخصوص روسيه امضاء كردند كه بر پايه فصل اول آن ، مرزهاي تحميلي از خليج حسينقلي خان با تعيين رود اترك تا چات و در آنجا ،‌كوههاي سنگوداغ و سگوم داغ و رود چندر ،‌و پس از گذر از چند دره و كوه محلي ،‌رود سمبار تا مسجد داريانه ، و با گذر از چند تنگه و دره و روستاهاي خيرآباد و گوگ قيتال و دربند و نزديكيهاي فيروزه ادامه يافته و با گذر از قريه كلته چنار و محل اتصال زيركوه و قزل داغ و دره رود باباگاورس و لطف آباد ، اندك اندك به سمت جنوب شرقي ميل كرده و به جايي رسيده كه امروز نام سرخس ايران را دارد . بر پايه فصل دوم ، مقرر گرديد كه طفين معاهدتين كميسرهايي را براي ترسيم و " نصب علامات " مامور نمايند . به همين منظور ، در ششم جمادي الاول سال 1304 ه.ش. ( فوريه 1886 م. ) سليمان خان صاحب اختيار از طرف دولت ايران و غرالين شباب پلكونيك نقولا قورمين تاراوايف ( Taravayev ) از طرف روسيه در بخشي از مرزها و به دنبال پروتلكي ديگر ، ميرزا علي اشرف خان سرتيب ( مهندس سر كميسر ايران ) و يك تن از كاردانان روسيه ( به عنوان سر كميسر آن دولت ) در بخش ديگر آن ، خطوط لازم را ترسيم كنند و حتي ، نقشه اي به مقياس 84000/1 فراهم آوردند . لكن ، دولت تزاري در مورد فيروزه و حصار ادعاي بيشتري نشان داد . سرانجام قرارداد جديدي به امضاي ميرزا علي اصغرخان امين السلطان ( صدر اعظم ايران ) وپوتزف ( Potzev ) ( وزير مختار روسيه ) در 23 ذيقعده سال 1310 ه.ق. ( 27 مه 1893 م. ) ، منعقد شد كه بر اساس فصول سه گانه اول قرارداد ، " اعليحضرت شاهنشاه ايران ( ناصرالدين شاه ) ، از طرف خود و از طرف وارث خود منطقه فيروزه را كلا" به اعليحضرت امپراتور كل ممالك روسيه واگذار كرده " . و در منطقه حصار نيز ، دگرگونيهايي را به سود روسيه پديد آوردند . در عوض براي رفع پاره اي معضلات در قرارداد تركمانچاي ، قطعه زميني كه در ساحل راست رودخانه ارس و محاذي قلعه قديم عباس آباد واقع است ، به ايران باز گردانده شد .
بدين ترتيب ، موقعيت سوق الجيشي روسيه و اقتصاد مرزي ( آبياري ) آن استحكام بيشتري يافت و برپايه همين قرارداد ( فصل چهارم ) مقرر شد كه با دادن ماموريت به كميسرهاي دو طرف ، مرزهاي جديد از خليج حسينقلي خان تا بستر تجن در ذولفقار ( اول متصرفات افغانستان ) علامتگذاري شود و همچنين ( فصل ششم ) سكنه فيروزه و حصار را كه معاوضه كردند به خاك يكديگر مهاجرت دهند . در ضمن تعهد كردند كه در نقاط معاوضه شده قلاع و استحكامات بنا نكنند و در فيروزه و حصار ، تركمن ننشانند .
در پي اين قرارداد تحميلي و پروتكلهايي چند ( پروتكل تنظيم شده در 27 رجب سال 1311 ه.ق. ( 23 ژانويه 1894 م.) ، در قريه حصار ،پروتكل تنظيم شده در 21 جمادي الاول 1312 ه.ق. ( 8 نوامبر 1894 م.) در عشق آباد نمايندگان روسيه با اعمال همان روشهاي به كار رفته در قفقاز ، مانع تحديد مرزها شدند . پس از شكل گيري نظام بلشويكي ، با اينكه عهدنامه دولتي ايران و اتحاد جمهوريهاي شوروي در 7 اسفند ماه سال 1299 ه.ش. ( 26 فوريه 1921 م. ) در شهر مسكو به امضاي عليقلي خان مشاور الممالك از طرف ايران و چيچرين و ميخائيلوويچ كاراخان ( Mikhailovich Qarakhan ) ( به نمايندگي دولت شوروي ) به امضاء رسيد و بر پايه فصل سوم آن ، به سياست غاصبانه دولت تزاري سابق روسيه اذعان و مقرر گرديد كه قريه فيروزه و اراضي مجاور آن به ايران مسترد گردد . همچنين با رضايت به اينكه سرخس كهنه در تصرف شوروي بماند ، اما آن دولت از انتفاع از جزاير آشوراده و جزاير ديگري كه در سواحل ولايت استرآباد واقع است صرف نظر نمايد ، باز حكومت جديد روسيه شوروي هم راه اسلاف خود را در پيش گرفت ، به گونه اي كه در روزگار پاياني عصر قاجاريه ( 1301 ه.ش. / 1922 م. ) هيئتي در مدت يازده ماه گفتگو ،‌حتي نتوانستند به خواستهاي تعيين شده قراردادهاي تحميلي روسيه بر ايران ، جامه عمل بپوشانند . به همين دليل ،‌بخشهايي از مرزهاي شمالي ايران ( غرب و شرق درياي مازندران ) همچنان نامشخص باقي ماند .
 
2. در شرق
نخست در منطقه خراسان ( هرات )‌ . پس از نادرشاه ، در اين منطقه نيز آشوبهايي پديد آمد . احمدخان دراني ( يكي از سرداران او ) و پس از وي ، زمان شاه ( امير كابل ) از برجسته ترين صاحبان قدرت در منطقه گرديدند . گردش روزگار نيز به گونه اي بود كه رقابتهاي بريتانيا و فرانسه ، در ارتباط با تسخير هند و از سوي ديگر ، هماهنگي بريتانيا و روسيه در تسلط بر آسياي مركزي ، وضع منطقه را آشفته تر مي ساخت . اختلافات قومي  ،‌گويشي ،‌محلي ، مذهبي وگرايشهاي حكومت طلبانه سران و شاهزادگان ، در مجموعه دولت استعماري انگلستان را بر آن مي داشت كه در بر هم زدن شرايط آرامش و دوستي وصلح در منطقه ، مستقيم و غير مستقيم ، دخالت داشته باشد ، تا آنجا كه كامران ميرزا ( پسر محمود شاه دراني ) عليه محمد شاه قاجار به منازعه پرداخت و همزمان با محاصره شهر تاريخي هرات ،‌يعني كليد هندوستان يا دروازه هند توسط قشون مركزي ايران و به دستور لرد او كلاند ( Lord Aukland ) ( فرمانرواي هند ) با سياستي از پيش تعيين شده ، جزيره خارك توسط قشون مجهز انگليس تصرف گرديد . همچنين بنادر خليج فارس مورد تهديد جدي قرار گرفت ، به طوري كه محمد شاه مجبور شد از محاصره هرات منصرف شود . كشمكشهاي اميران و سران افغاني ( كامران ميرزا و شجاع الملك ، پسر امير تيمور دراني ،‌و چند تن ديگر ) همچنان برقرار ماند . سرانجام ، يكي از آنان به نام يار محمد خان با كشتن كامران ميرزا در سال 1257 ه.ق. ( 1841 م. ) و گرفتن لقب " ظهير الدوله " از سوي محمد شاه و ايجاد هماهنگي با كهندل خان ( امير قندهار ) و برادرش كه دوست محمد خان ( امير كابل و از خاندان باركزايي ) بود ، با ابراز وفاداري به حكومت مركزي ايران ، نوعب آرامش در منطقه به وجود آورد . البته، با مخالفت بريتانيا و برپايي جنگ از سال 1255 تا 1258 ه.ق. ( 1839 – 1842 م. ) و گسيل 20000 سپاهي هندي ، افغاني و انگليسي به سر كردگي ماگناتن ( William Magnaughten Sir )  در ياري رساندن به شاه شجاع ، اين آرامش در هم شكسته شد . به رغم اينكه امير دست نشانده توسط اكبر خان ( برادر دوست محمد خان ) در شوال 1257 ه.ق. (‌نوامبر 1841 م. ) به قتل رسيد،‌محمد شاه نيز توانست كمكهاي لازم را به جبهه اصلي برساند . در نتيجه ، دوست محمد خان از دولت مركزي ايران و حتي حمايت خان خوارزم محروم گرديد . پس از پايان جنگ ، تا سال 1280 ه.ق ( 1863 م. ) انگليسيها با وي عليه  ايران به مماشات پرداختند و براي جدا كردن هرات از خراسان و دخالت در امور ايران ، از او در برابر حاكمان آن منطقه ، مانند يار محمدخان ( ظهير الدوله اول ) ،‌محمد خان (‌ ظهير الدوله دوم ) ،‌محمد خان دراني ( دشمن ظهير الدوله دوم )‌ ، با سياستگريهاي سرجان لارنس ( lawrence Sir John ) در كابل سودها بردند . زماني كه دوست محمد خان خود را وابسته به دولت ايران معرفي كرد و از حسام السلطنه فرمانفرماي خراسان مدد گرفت ، قشون ايران هرات را فتح كرد و به نام ناصر الدين شاه خطبه خوانده شد . استعمارگران بريتانيايي باز با اعزام نيروي دريايي و برپايي جنگ در تنگستان بوشهر ، اولتيماتوم شديد اللحني به دولت ايران ارسال كردند . آنان آشكارا اعلام نمودند كه ايران نه تنها بايد سپاهيان خود را از هرات بيرون آورد ،‌بلكه خسارات وارده را هم جبران كند و غرامت نيز بپردازد . همچنين ، متعهد شود كه از تمامي دعاوي خود نسبت به هرات و ساير نقاط افغانستان ،‌صرف نظر نمايد.
ميرزا آقا خان نوري ( يكي از دست نشاندگان انگليس كه پس از قتل ميرزا تقي خان اميركبير در مقام صدارت قرار گرفته بود ) با اعزام فرخ خان غفاري ( سياستگري از سلك خود ) در مقام وزير مختاري به پاريس براي انعقاد قرارداد جدايي هرات از ايران ، به وساطت ناپلئون سوم ( امپراتور  فرانسه )‌ و امضاي او و سفير كبير انگليس در پاريس ( لردكوولي ) ضربه محكمي بر پيكر حكومت مركزي ايران وارد آورد .
معاهده "‌پاريس " در يك مقدمه و پانزده فصل تنظيم شده كه فصلهاي پنجم و ششم آن در ارتباط با مرزهاي ايران ،‌بيش از ديگر فصول زيانمندي نشان داده است . در فصل پنجم تعهد شده است كه عساكر و ماموران ايران از شهر هرات و تمام مناطق افغانستان ، در ظرف سه ماه خارج شوند ، بر پايه فصل ششم ، ايران از هر نوع سلطنت به شهر و خاك هرات و ممالك افغانستان صرف نظر نمايد و اگر اختلافي ميان ايران و آن كشور پيش آيد ، بدون به كاربردن قواي جبريه به " اهتمامات دوستانه دولت انگليس " رجوع نمايند .
بدين سان ، دولت استعماري بريتانيا با ايجاد حريم امنيتي ، براي حفظ هندوستان به هدف خود رسيد و موجد پديد آمدن مرزهايي شد كه از لحاظ جغرافيايي ، اجتماعي و انساني بيانگر ناهماهنگيهاي كامل مي باشد .
دوم ،‌در منطقه سيستان و بلوچستان . به دنبال قرارداد تحميلي ياد شده ، انگليسيها توجه خود را به بخشهاي سيستان و بلوچستان معطوف كردند . اين منطقه نيز بعد از قتل نادر در دوره زنديه و اوايل قاجاريه ( به علت عنايت حكومتهاي مركزي به ديگر نقاط كشور ) در آشفتگي قرار داشت .
خوانين منطقه ، همچون محمد علي خان سيستاني نهرويي و دوست محمد خان بلوچ ، گاه مخل آسايش مردم مي شدند ، اما اگر دولت مركزي هشيار مي بود ،‌( چون عصر امير كبير با نصب شاهزاده تهماسب ميرزا مويد الدوله به حكومت كرمان ، با كمك عبداله خان صارم الدوله ) ، امنيت نسبي برقرار مي شد . در غير اين صورت ، انگليسيها مترصد فرصت بودند تا از آشوبها و فتنه هاي محلي بهره برداري نمايند . از آن ميان ، با قيام نصير خان بلوچ عليه انگليستان و سرانجام ، انعقاد قرارداد وي با دولت بريتانيا در سال 1271 ه.ق. ( 1854 م. ) خود و خاندانش ، تحت الحمايه استعمار در آمدند .
پس از وي برادرش ( ميرخدادادخان ) با قرار دو برابر كردن " مقرري " خود ، وضعي پيش آورد كه نفوذ انگلستان گسترده تر گردد .
تحديد مرزهاي شرقي ايران
از شمال تا جنوب در اين دوره با نابسامانيهاي فراواني ، از " دهانه ذوالفقار " ( جايي كه ايران و افغانستان و شوروي سابق تلاقي دارند ) آغاز مي گردد. تا جنوبي ترين نقطه مرزي مشترك با افغانستان ، " كوه ملك سياه " است كه ايران و افغانستان و پاكستان امروز ( بلوچستان انگليس ) در آن برخورد مي نمايند . اين فاصله كه حدود 855031 كيلومتر است ، به سه مسافت و سه حكميت تقسيم شد كه دو قسمت آن ، متعلق به دوره قاجاريه است . تعيين حد و مرز ،‌با حكميت ماكلين ( Maclean ) ( كنسول انگليس در مشهد ) و با شركت ميرزا محبعلي خان ناظم الملك ( كارگزار خراسان ) و پسرش ( ميرزا جهانگير خان ) ، ميرزا محمد علي خان سرتيپ مهندس و پسرش ( ميرزا عبدالرحيم خان كاشف الملك )‌ و حاج مهديقلي ميرزا سهام الملك از طرف ايران و ژنرال غوث الدين خان همراه چند تن از قضات و خوانين هرات از جانب افغانستان ،‌از " از دهانه ذوالفقار " تا منتهي اليه جنوبي كوه يال خر ، در سال 1308 ه.ق. ( 1891 م. ) انجام شد . تحديد حدود با حكميت كلنل ماكماهون ( Col. Sir Henry Mac Mahon ) انگليسي ، كه مربوط به سال 1323 ه.ق. ( 1905 م. ) و در ارتباط با بخش دوم و مربوط به سيستان تاريخي است ،‌از آخرين نقطه تعيين شده توسط كلنل ماكلين شروع مي شود و در مسافتي به درازاي 282 كيلومتر خاتمه مي يابد . سرفردريك گلد اسميت ( Sir Fradric Godlsmith ) ( نماينده انگليس و مدير تلگرافات در ايران ) با كمك ماژورلووت ( Lovett ) مقدمات تصميم را فراهم آوردند . بخشي در حدود 950 ميل مربع با جمعيتي در حدود 45 هزار نفر در ايران تعلق يافت و بخشي ديگر كه در ساحل راست رود هيرمند بود ، به كشور جديد التاسيس افغانستان داده شد . پس از پايان سلطنت قاجاريه در متن پروتكلها و تعيين قسمتهايي از مرز نيز دگرگونيهايي پديد آمد . بقيه بخش مرزهاي شرقي ايران در دوره قاجاريه ،‌از "‌كوه ملك سياه " ( يعني نقط تلاقي سه كشور افغانستان و ايران وبلوچستان انگليس ) تا خليج گواتر در درياي عمان كه شرقي ترين نقطه مرزي ايران در جنوب كشور به شمار مي رود ، تحديد نگرديد و با اعمال قدرت سياسي انگليس ، در دهه هاي بعد نيز ( حتي پس از تشكيل دولت پاكستان) مرزهاي منطقه به طور دقيق نامشخص باقي ماند .
3. در غرب
در غرب ( عثماني ، تركيه و عراق ) از دير باز به دلايل مذهبي و اجتماعي ( ايلات و عشاير ) و سياسي ( پناهندگيها ) و اقتصادي ( معضلات دادوستد ) در اين منطقه كشمكشهايي مرزي پديد آمده است . در دوره قاجاريه نيز ، با خواستهاي گوناگون دو قدرت مسلط استعماري ، يعني روس و انگليس و رفابتهاي آنها ، مشكلات گذشته مردم وسيعتر گرديد .
پس از آشكار شدن ناتواني ايران در جنگهاي ايران و روس ، با اينكه عباس ميرزا و برادرش ( محمد علي دولتشاه ) توانستند در جنگهاي 1221 تا 1227 ه.ق. ( 1812 – 1806 م. ) بسياري از شهرهاي ارمني نشين عثماني را تسخير كنند و حتي نبرد را به محاصره بغداد بكشانند ، سرانجام سيطره جويي روس و انگليس ايران را در تنگنا قرار داد.     
نخستين عهد نامه مرزي ايران و عثماني در عصر فتحعلي شاه ( 1237 ه.ق. / 1822 م. ) در ارزنه الروم ( ارز روم )‌ امضا شد و در اين راستا ، به نظر مي رسيد كه مرزهاي طرفين از آرارات تا مصب اروند رود روشن و تغيير ناپذير خواهد ماند ، اما اختلافات ريشه دار گذشته در سراسر مرز ،‌ خاصه در اماكن كردنشين شمالي و عرب نشين جنوبي ( خوزستان ) سامان گرايي لازم را به وجود نياورد .
پس از مرگ فتحعلي شاه ، روسها و انگليسيها به انگيزه هاي سياسي ( نياز به آرامش براي قفقاز و خليج فارس ) كنفرانس دوم ارز روم را به شرح زير پديد آوردند :
هيئت ايراني به سركردگي ميرزا تقي خان امير نظام ، هيئت عثماني به سركردگي نوري افندي و پس از وي سعدالله انور افندي ، هيئت انگليسي كلنل ويليامز ( Col.Williams ) و هيئت روسي كلنل دينس ( Col . Dainese ) . همزمان ، انگليسيها عده اي زمين شناس و باستان شناس نيز همراه خود آورده بودند و سراسر مرزهاي ايران را مرد شناسايي علمي – فني – تا ريخي قرار دادند . با پديد آمدن انواع مشكلات براي هيئت ايراني و كشته شدن چراغعلي خان زنگنه ، سرانجام در شانزدهم جمادي الثاني سال 1263 ه.ق. ( دوم ژوئن 1847 م. ) عهدنامه اي در يك مقدمه و نه ماده انعقاد يافت كه ميرزا تقي خان امير نظام و انور افندي ، آن را امضا كردند . برپايه بند دوم اين قرارداد ، ارضي ولايت زهاب ( غربي ) به دولت عثماني و ارضي جباليه و دره ( شرق زهاب ) به دولت ايران تعلق يافت و در ولايت سليمانيه ايران از هرگونه ادعايي صرف نظر نمود . دولت عثماني نيز تعهد كرد كه از بندر محمره ( خرمشهر ) و جزيره الخضر و جانب يسار اروند رود چشم بپوشد . بدين سان ، اختلافات به ظاهر پايان يافت و با اينكه سال بعد از امضاي قرارداد ، دولت عثماني نوعي اشكال تراشي به وجود آورد ، اما ،‌" مامورين دولتين واسطه " پاسخ لازم را دادند .
از آن زمان تا فروريختگي دولت عثماني ( 1332 ه.ق. / 1914 م. ) چندين كميسيون تحديد مرز به شرح زير تشكيل گرديد : در سال 1266 ه.ق. ( 1850 م. ) در اجراي فقره سوم عهد نامه ارزروم در همان سال به منظور تهيه و ترسيم نقشه هاي سر حدي در چهار سال ( 1270 – 1265 ه.ق. / 1853 – 1849 م. ) در سال 1293 – 1292 ه.ق. ( 1875 – 1876 م. ) و در سال 1323 ه.ق. ( 1905 م. ) . در رفع پاره اي از مشكلات مرزي در سال ، 1329 ه.ق ( 1911 م. ) در سال 1330 ه.ق. ( 1912 م. ) در تحديد سرحدات و حل وفصل امور فني ، در سالهاي 32 – 1331 ه.ق. ( 1914 م. ) در مقدمات پروتكل استانبول و مقاوله نامه قسطنطنيه و سرانجام در همان سال ( 23 صفر 1331 ه.ق. / 21 ژانويه 1914 م. ) كميسيوني در محمره ( خرمشهر ) با شركت نمايندگان ايران ( اعتلاء الملك ، جليل الملك، منصور السلطنه عدل ) ،‌عثماني ( عزيز سامح بيك ، عبد الحميد بيك ) ،انگليس موسيووارا تيسلاو ( Wrattislaw ) و كاپيتن ويلسون ( A.T. Wilson ) روسيه موسيومينورسكي ( V.Minorsky ) ، موسيو بلايف ( D.Beleiew ) برگزار شد .
البته لازم به ذكر است كه در تمام جلسه ها و كميسيونها مسائل مرزي غرب ايران فيصله نيافت و پس از جنگ جهاني اول و سرانجام با ايجاد دو كشور تركيه و كشور نو ساخته عراق ،‌اختلافات ارضي و كشتيراني در اروند رود و سواحل غربي خليج فارس ( مصب اروند رود ) همچنان تداوم يافت .
4 . در جنوب
در بخشهايي جنوبي كشور ( درياي عمان و خليج فارس ) پس از قتل نادر شاه به خصوص پس از مرگ كريم خان زند ( 1193 ه.ق. / 1779 م. ) آشفتگي خليج فارس و آبهاي ساحلي درياي عمان شدت يافت و با ورود سرجان مالكم ( Sir John Malcolm ) ، نفوذ انگلستان فزونتر شد . با اينكه اندك نظمي در عصر مستعجل ميرزا تقي خان ، در امنيت مرزهاي جنوبي پديد آمد اما دربرابر دسيسه هاي استعماري و بهانه مزورانه مبارزه با برده فروشي و برقرار كردن رابطه هاي آشكار و پنهان با يكايك شيوخ يازده گانه عرب ،ايران قادر نگرديد در مقابله با انگلستان ( كه مالك الرقاب درياخاي جنوبي شده بود ) استقلال تام نشان دهد . والي ناآگاه فارس ( حسينعلي ميرزاي فرمانفرما ) با انعقاد پيماني با كاپيتان بروس ( Bruce ) حفظ امنيت خليج فارس را برعهده دولت انگلستان نهاد . اين كشور هم در همان سال ( 1234 ه.ق. / 1819 م. ) با آوردن ناوگاني مركب از شش كشتي جنگي و سه هزار ملوان به فرماندهي سرويليام گرانت كاير ( Grantkair Sir William ) ، حاكميت عملي بر خليج فارس را از آن خود كرد . جزاير خليج فارس ( از آن ميان بحرين ) زير نظر نيروهاي نظامي انگليس قرار گرفت و آن دولت نيز با گسيل اعراب " برالعرب " و جلوگيري از اقامت ايرانيان و انعقاد قراردادهاي استعماري با شيخ جديد الورود آل خليفه ( شيخ محمد بن خليفه ) توسط فليكس جونز (‌Felix Jones ) ق حاكميت ملي ايران را به طور عملي مخدوش گردانيد .
در سالهاي 1310 – 1297 ه.ق. ( 1892 – 1880 م. ) يعني دوره ناتواني ناصرالدين شاه ، انگلستان از شيخ بحرين تعهداتي گرفت كه ايران را در تنگنا قرار مي داد. در سال 1292 ه.ش. ( 1914 م. ) ،يعني در آغاز جنگ جهاني اول ، تمامي بحرين تحت الحمايه انگليس شد . يكي از چهره هاي مشهور استعمار انگلستان ،‌يعني چارلزبلگريو( Sir Charles Belgrave ) بيش از چند دهه بر آنجا و ديگر مناطق حساس خليج فارس حاكميت يافت . البته ، هيچ يك از دولتهاي قاجاري بر اين جدايي و از ميان رفتن حقوق ملي ايرانيان نه در خليج فارس و درياي عمان و نه در مرزهاي آبي 1830 كيلومتري كشور صحه ننهادند .
پايان سخن
مرزهاي ايران از چهارسو ( پس از عصر صفوي ) به خصوص ، براي دوره كوتاه مدت ، با روي كارآمدن حكومتهاي قومي و منطقه اي و ورود استعمار و سلطه گريهاي بيگانه ، دگرگونيهاي فراوان يافت ، ايل قاجار كه در بخشهايي از ايران بساط سلطنت گسترانيده بود ، بيش از ديگر سلسله هاي محلي توانست مرزهاي حكومتي خود را به مرزهاي جغرافيايي – فرهنگي نزديك سازد . اما ، در برابر سيطره هاي خارجي بر ساختارهاي سنتي ، توان پايداري را از دست داد و مرزهاي كشور را به گونه اي درآورد كه تحليل علمي آن بدون در نظر گرفتن " اصل موازنه ها "‌ و برخورداري سياسي درون جامعه اي و برون جامعه اي ، نا ممكن گرديد .
در شمال غربي ، با تحميل معاهده هاي گلستان و تركمانچاي ( قفقاز ) و در شمال شرقي ، با تحميل معاهده 1881 م. ( ماوراءالنهر و خراسان ) ، روسيه بر بخشهايي از ايران سلطه يافت و با اينكه بلشويكها به " غاصبانه " بودن سياست دولت تزاري سابق اقرار كردند ، اما مرزبنديها با اندك تفاوتي ، به همان ترتيب باقي ماند . حتي آن بخشهايي كه شوروي متعهد به بازگرداندن آن شده بود ( فيروزه ) هيچ گاه به ايران منضم نگرديد . در شرق شمالي ، با تحميل معاهده پاريس ( هرات و افغانستان ) و در شرق جنوبي، با حكميتهاي يك سويه ( بلوچستان ) ، منافع استعماري انگلستان در آسياي مركزي و هندوستان تامين شد . در غرب بين دو كشور نيرومند ايران و عثماني كه در سراشيب سقوط قرار گرفته بودند ، در برابر تصميم گيريهاي دولتهاي روس و انگليس ( در مسير حفظ منافع استعماري خود در قفقاز و خليج فارس ) مرزهايي ساخته شد كه نه در آن روزگار و نه در عصر پديد آمدن دو كشور تركيه و عراق ،‌آرامش و رضايت را به وجود نياورد .
در جنوب، با اينكه خليج فارس همواره مرزي طبيعي بود و گاه به صورت درياي داخلي ايران به شمار مي رفت. اما سراسر اين آبها هيچ گاه از آسيب استعمارگران به دور نماند كه به طور نمونه مي توان به ماجراي بحرين اشاره كرد .
در نتيجه تمام مرزهاي ايران را در قلمرو قاجاريه مي توان با شناختي كامل مرتبط با خواستها و منافع و مطامع كانونهاي قدرت برون مرزي دانست . همچنين ، عوامل جغرافيايي – نژادي – فرهنگي را نه تنها در تركيب بنديهاي مرزي كارساز نشمرد ، بلكه در خدمت گرايشهايي قلمداد كرد كه حكومتهاي منطقه اي در مكانيسم سلطه پذيري به موجوديت و قدرت آنها تن در دادند و با تاييد آن گرايشهايي قلمداد كرد كه حكومتهاي منطقه اي در مكانيسم سلطه پذيري به موجوديت و قدرت آنها تن در دادند و با تاييد آن ديد آوردند .
 


ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : دو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

 

 

مظفرالدين شاه قاجار هجدهم ديماه سال 1285 خورشيدي و ده روز پس از امضاي نظام نامه مشروطيت (قانون اساسي) در 54 سالگي ظاهرا از بيماري سل درگذشت و ده روز بعد پسرش محمدعلي ميرزا تاجگذاري کرد و شاه شد ؛ بدون اين كه از نمايندگان مجلس شوراي ملي براي شركت در اين مراسم دعوت بعمل آورد.
     مظفرالدين شاه كه مانند پدرش و عمدتا با استقراض پول از بيگانه سه بار به سفر اروپا رفته بود! داراي شش پسر و 18 دختر بود . وي پس از قتل پدرش ناصرالدين شاه به دست ميرزا رضاي كرماني به شاهي رسيده بود . در زمان سلطنت او نيز مقامات كشوري و لشكري همان ها و از همان خانواده هاي انگشت شمار بودند كه در زمان ناصرالدين شاه و پدر او محمد شاه بركرسي رياست مي نشستند ؛ واجد شرايط لازم براي مديريت سازمانهاي عمومي نبودند، دلواپسي براي مردم و كشور نداشتند، داراي حرمسرا و املاك شخصي و تشريفات بودند و بيشتر وقت خود صرف آن امور و رقابت و دشمني با يكديگر مي كردند، داراي طبعي خود خواه و مستبد بودند، امتياز طبقاتي و داشتن مقام و منزلت را يك حق طبيعي براي خود مي پنداشتند، زير نفوذ دولتهاي استعمارگر وقت قرار داشتند و مرعوب آنها بودند ، و به همين دلايل وضعيت كشور - در جهاني كه چهار نعل به پيش مي رفت هميشه درحالت پس رفتن بود.
    انقلاب مشروطه چگونه آغاز شد؟
کشور خواب آلود ايران از خواب ديرين سر بر آورده بود. اخگري لازم بود تا آتش روشن شود. قند در تهران گران شد و تندي صدراعظم عين الدوله آتش را دامن زد. علاءالدوله حاکم تهران، که مرد بيپروايي بود، به دستور صدراعظم در روز دوشنبه 14 شوال 1323 ه. ق. هفده نفر از بازرگانان و دو نفر از سادات را به جرم گران کردن بهاي قند و شکر به چوب بست. اين کار بهانه به دست مدعيان داد و کشمکش ميان دولت و مردم در گرفت. علاوه بر بازاريان جمعي از روشنفکران و علماي روحاني و اهل منبر، هر يک به جهتي خاص، به گروه مخالفان پيوسته در رأس جنبش قرار گرفتند و در مساجد و منابر و مکتبخانه ها و زيارتگاهها و بازار به تبليغ و اشاعه اصول اداره جديد برخاستند.  اين حادثه مقدمه و پيش درآمد انقلاب بود.
انقلاب بر سر مظالم شاه و درباريان و وابستگي شاه قاجار به دربار روسيه پديد آمد و عنوان برکناري عين الدوله و عزل مسيو نوز بلژيکي و حاکم تهران و تأسيس "عدالتخانه" داشت و به صورت تعطيل عمومي آغاز شد.
 
مردم و علما در 16 شوال سال 1323 ه. ق. به زاويه حضرت عبدالعظيم روي آوردند (هجرت صغري) و جنبش به مشهد، کرمان، فارس و جاهاي ديگر سرايت کرد.  شاه وعده عزل عين الدوله و تشکيل عدالتخانه را داد و سروصداها خوابيد. اما نه تنها به قول خود عمل نکرد، بلکه تظاهر کنندگان را در فشار گذاشت و در نتيجه اين عهد شکني بر دامنه جنبش مردم افزوده شد و کار به زد و خورد کشيد.  سال بعد - در 23 جمادي الاول 1324 ه.ق. - بازارها بسته شد و علما به قم مهاجرت کردند (هجرت کبري) و عاقبت سه روز بعد، گروهي از مردم تهران در سفارت انگيس متحصن شدند.
نهضت به تبريز و اصفهان و شيراز هم بسط يافت. عين الدوله استعفا کرد و ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله "با رويي نرم و دم گرم" به جاي او آمد. علما به شهر برگشتند و شاه، که از هيجان مردم به وحشت افتاده و احساس خطر کرده بود، خواهي نخواهي در 14 جمادي الاخر سال 1324 ه.ق. به صدور فرمان مشروطيت و تأسيس مجلس شوراي ملي، مرکب از برگزيدگان ملت، تن داد.
حقيقت آنکه مظفرالدين شاه با همه بيکارگي و درماندگي مرد پاکدل و کم آزاري بود و خود از ته دل مشروطه را ميخواست و آرزومند استقرار آن بود، اگر چه نه به کنه آن واقف بود و نه تهور اجراي آن را داشت.  هر چه بود مشروطه را داد و از اين نام خود را در تاريخ به نيکي مخلد ساخت.
 
با اعطاي مشروطيت، بست نشيني موقوف گرديد و روحانيان، که ايران را ترک کرده و عازم خاک عثماني شده بودند، با استقبال باشکوهي مراجعت کردند.
مجلس يکم در 18 شعبان 1324 هـ. ق. با حضور شاه در کاخ گلستان گشايش يافت و در آخرين روزهاي زندگي مظفرالدين شاه (14 ذيقعده 1324 ه. ق.) پنجاه و يک اصل قانون اساسي به امضاي شاه رسيد.
مظفرالدين شاه روز 24 ذيقعده 1324 ه.ق. درگذشت و محمدعلي ميرزا در ماه ذيحجهً همان سال به جاي پدر نشست.


ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

 

 ناصرالدین‌شاه، از شاهان دودمان قاجار، خبر درگذشت پدرش را در سال ۱۸۴۹ هنگامی که در تبریز بود شنید، سپس به یاری امیرکبیر به پادشاهی رسید، در مدت کوتاهی که امیرکبیر صدراعظم بود(در حالی که ناصرالدین شاه در آغاز سلطنت فقط 16 سال داشت) با نبوغ خاص و احساسات پر شور میهن پرستی خود، اقداماتی بس ارزنده کرد. نخست به امنیت داخلی پرداخت. سالار را که در خراسان گردنکشی می کرد و از جانب روس ها و انگلیسی ها حمایت می شد سرکوب کرد. در نامه هایی که به نمایندگان سیاسی و نظامی روس می نوشت و در جواب هایی که می داد، دلیری و ثبات رای و میهن پرستی موج می زند. نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته می شد و عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم(شوهر خواهر ناصر الدین شاه نیز شد). پس از برانداختن سالار از خراسان، فارس و بلوچستان را آرام ساخت و در همه مناطق عشیره نشین و هر جا که ممکن بود آشوبی برخیزد قراول خانه ایجاد نمود و در سراسر مملکت امنیت برقرار گشت. در دوره صدارت امیرکبیر ترکمانان که همواره از مدتها پیش به نقاط دور و نزدیک مناطق اطراف خود حمله می کردند به هیچ اقدام خلافی دست نزدند. ، در دوران سلطنت ناصرالدين شاه وي  برای بازپس‌گیری مناطق خاوری ایران از دست انگلیس‌ها، به‌ویژه منطقه هرات کوشش کرد ولی پس از تهدید و حمله انگلیسی‌ها به بوشهر ناچار به واپس‌نشینی شد، از جمله اعمال اشتباه وي قتل ميرزا تقي خان امير کبير و سپردن صدارت خود به مردي بي كفايت به نام ميرزا آقاخان نوري بود .سر انجام در مراسم پنجاهمین سال تاج گذاری توسط ميرزا رضاي كرماني از شاگردان سيد جمال الدين اسد آبادي  به قتل رسید، نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد، آوردن دوربین عکاسی به ایران از جمله کارهای اوست.



ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

 

 در ميان شاهزادگان قاجار عباس ميرزا از لحاظ ارزش نظامي فردي ممتاز بود و به احتمال قوي اگر فتعليشاه به تقاضاي مکرر او در ارسال پول و اسلحه توجه مي كرد ، ممكن بود در جنگ با دشمنان ايران پيروزيهايي كسب كند . در هر حال ، تلاشها و مساعي اين مرد بر فتحعليشاه پوشيده نماند و چون از مرگ اين شاهزاده مبارز آگاهي يافت ، به پاس خدمات وي فرزندش محمد ميرزا را به وليعهدي برگزيد .

 همينكه خبر فوت فتحعليشاه به تبريز رسيد ، در ششم رجت 1250 ، وليعهد به تخت پادشاهي جلوس كرد و با كمك ميرزا ابوالقاسم فراهاني – قائم مقام ثاني – و مساعدت سفراي انگليس و روس ، شاه از آذربايجان عازم تهران شد . قبل از رسيدن شاه به تهران بعضي از اعمام او نظير فرمانفرما ، ظل السلطان و شجاع السلطنه داعيه سلطنت داشتند ولي همينكه  ديدند شاه جوان با سپاهي كه فرماندهي آن با لندزي انگليسي است ، به تهران آمده است دير يا زود يكي بعد از ديگري سر تسليم فرود آوردند .

شاه پس از فرود به تهران ، قائم مقام را به صدارت برگزيد و اين مرد كه از بي كفايتي شاه خبر داشت ، با حسن تدبير ، مدعيان سلطنت را از ميان برداشت ، و براي آنكه به وضع مالي مملكت ، سر و صورت دهد ، جلوي اسراف و تبذير هاي درباري را گرفت و با اين اقدامات عده اي را به دشمني با خود برانگيخت ، مخالفان با كمك حاج ميرزا آقاسي ، معلم شاه ، از غرور و استبداد صدر اعظم سخنها گفتند و شاه ضعيف النفس و بي تدبير را بر آن داشتند كه دوست واقعي و خدمتگذار مسلم خود را در صفر 1251 در باغ گلستان به دست دژخيمان خفه كند .
قائم مقام ثاني ، فرزند ميرزا بزرگ قائم مقام اول بود و يكي از دختران فتحعليشاه را كه خواهر تني عباس ميرزا بود ، به زني گرفته بود . وي علاوه بر كفايت و كارداني در هنر خوشنويسي و دبيري و انشا و امور مالي سرآمد رجال عهد قاجار بود . پس از قتل قائم مقام ، محمد شاه صدارت خود را به حاج ميرزا آقاسي ، كه آخوندي ساده لوح و بي اطلاع بود ، سپرد .

 بالاخره محمد شاه قاجار پس از 14 سال سلطنت در 6 شوال 1264 قمري در 42 سالگي در اثر ابتلا به بيماري نقرس درگذشت و سلطنت را به پسر 16 ساله خود ناصرالدين ميرزا سپرد . اين شاه بي كفايت و ضعيف النفس در دوران سلطنت 14 ساله خود نه تنها قدمي در راه سعادت و آسايش مردم بر نداشت بلكه با قتل قائم مقام و روي كار آوردن حاج ميرزا آقاسي به آشفتگي اوضاع ايران افزود .

 



ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

 

پس از انتشار خبر قتل آقا محمد خان مدعيان سلطنت به پا خاستند . حاجي ابراهيم اعتماد الدوله به سرعت به تهران آمد و مقدمات حرکت وليعهد را فراهم نمود . و بالاخره بابا خان ، فرزند جهانسوز ، برادرزاده آقا محمد خان ، در روز عيد فطر 1212 از شيراز به تهران آمد و با نام فتحعليشاه تاجگذاري نمود .
وي  در آغاز كار ، با مدعيان چند روبرو گرديد . يكي از آنها صادق خان شقاقي از سرداران آقا محمد خان بود كه دعوي تاج و تخت داشت ، ولي در قزوين مغلوب قواي فتحليشاه شد . علاوه بر اين عده اي از بازماندگان خاندان صفوي ، افشار و زند ، هر يك به مناسبتي سوداي سلطنت در سر داشتند ولي اين مدعيان ضعيف نيز جملگي شكست خوردند .
رابطه ایران با روسیه در دوره قاجار خصوصاً در زمان زمامداری فتحعلی‌شاه خصمانه و حالت درگیری همیشگی داشت. در زمان فتحعلی شاه دو دوره جنگ های طولانی بین ایران و روسیه در می‌‌گیرد و طی این جنگ ها دولت انگلستان با توطئه و دسیسه افکنی کوشش می‌‌کند از آشوب و درگیری به وجود آمده در ایران به نفع خود و در رسیدن به مقاصد خود بهره جوید و دولت ایران را همیشه در تعهدات بلاعمل سرگردان و منتظر نگه دارد و سرانجام نیز با همکاری و هماهنگی به نفع روسیه دو عهدنامه ننگین بر ایران تحمیل کند. هدف اصلی روسیه دسترسی به دریای آزاد بود، علت دیگر دست اندازی روس ها به خاک قفقاز بود که ساکنان آن خواستار خودمختاری بودند و همچنین قفقاز مرکزی و جنوبی که جزیی از خاک ایران محسوب می‌‌شد و ساکنان آن هواخواه ایران بودند. از طرف دیگر مردم مناطق قفقاز شرقی یعنی گنجه، شیروان، تالش، باکو علاوه بر مسلمان بودن، طرفدار ایران بودند و این موجب نارضایتی روس ها می‌‌شد. گرجستان نیز یکی از علل اساسی اختلاف بین ایران و روسیه بود. گرجستان ناحیه حاصلخیز سبز و خرمی است که در دامنه کوه‌های قفقاز و در سواحل راست دریای سیاه واقع شده است. مردمی از نژاد آریایی از زمان های بسیار قدیم و شاید از نخستین روزهای هجرت نژاد آریایی ایرانی به نواحی امروزی در آنجا سکنی دارند و از نخستین روزهای تاریخ ایران نامشان در اسناد تاریخی ما آمده است (گرجستان در زمان آقامحمدخان به تصرف ایران درآمده بود) اما پس از ملحق شدن به روسیه فتحعلی شاه در بازگرداندن آن به تلاش های بسیاری کرد. سال ۱۲۱۵ ه. ق گئورگی حاکم گرجستان رسماً تحت الحمایگی روس ها را پذیرفت. برادر گئورگی، الکساندر چون مخالف الحاق گرجستان به روسیه بود به دربار ایران پناهنده شد. تزار روس این امر را بهانه قرار داده فرمانده خود سیتسیانف را مامور تصرف قفقاز کرد. سیتسیاتف به تفلیس حمله کرد و آن شهر را تصرف کرد. در این زمان گئورگی خان مرد و یکی از فرزندان او تهمورث به دربار ایران پناهنده شد و شاه ایران را به جنگ با روس ها تشویق کرد. فتحعلی شاه که از الحاق گرجستان به روسیه ناراحت بود پناهنده شدن شاهزادگان گرجستانی به دربار ایران را بهانه کرد و فرمان حمله به گرجستان را صادر کرد. علت اساسی جنگ هم تمایل هر دو دولت ایران و عثمانی مبنی بر به تصرف درآوردن گرجستان بود. گنجه به سال ۱۲۱۸ ه. ق توسط سردار روسیه ژنرال سیتسیانف تصرف شد. به رغم دفاع مردانه حاکم ایرانی گنجه (جوادخان قاجار)، خیانت ارامنه و مایوس شدن حکام قره باغ و ایروان از فتحعلی شاه سبب شد خانات ایروان به تصرف نیروهای روسیه درآیند. با تصرف این شهرها نیروهای روسیه تا حدود ارس پیشروی کردند. به محض اطلاع فتحعلی شاه از تسخیر گنجه و تسلیم ایروان و قره باغ سپاهی به فرماندهی عباس میرزا نایب السلطنه که از همه برادران خود لایق تر بود فرستاد.
مشخص نبودن مرزهای بین ایران و روسیه و شورش ها و ناامنی هایی که بسیاری از حاکمان و ساکنان مرزی برپا کرده بودند (از جمله حسین خان قاجار حاکم ایروان) از علل اصلی شروع دوباره جنگ های ایران و روسیه بود.علت شورش حسین خان قاجار پس از انعقاد صلح بین ایران و روسیه (عهدنامه گلستان) این است که حسین خان قاجار چون نمی‌خواست مالیات به دولت ایران بپردازد و برای اینکه عباس میرزا به این منظور او را سرکوب نکند مایل به روشن کردن آتش جنگ بین ایران و روسیه و گرفتار شدن ولیعهد ایران بود. دست اندازی روس ها به قلمرو ایران و قسمت ارس (از جمله گوگچه و قپان) و نارضایتی بسیاری از حاکمان سرزمین های ایرانی که به تصرف روس ها درآمده بودند از جمله ابراهیم خان جوانشیر حاکم شوشی و نگرانی های دولت ایران از جهت از دست دادن سرزمین های وسیع، ظلم و ستم پی در پی روس ها به مسلمانان قفقاز و تقاضای کمک از دولت ایران به ایشان از عوامل اصلی شروع دوباره آتش جنگ بود. فتحعلی شاه، عباس میرزا را به فرماندهی سپاه ایران منصوب و راهی نواحی تصرف شده کرد چون روس ها مهیای جنگ نبودند غافلگیر شدند و سپاهیان ایرانی تمامی ولایات از دست رفته از جمله باکو، دربند، شوشی، داغستان، ایروان و تالش را به تصرف درآوردند. پس از این واقعه پاسکوویچ از سرداران معروف روسیه از جنگ های روس و عثمانی فارغ شد و فرماندهی سپاه روس در قفقاز را عهده دار شد ویرملوف به خاطر عدم کامیابی در جنگ از طرف تزار روسیه احضار شد. پاسکوویچ درصدد برآمد تمامی نواحی متصرف شده توسط ایرانیان را بازپس گیرد. ابتدا قره باغ و سپس ایروان را تصرف کرد و در جبهه‌های طالش و لنکران قوای ایران را شکست داد لذا با شتاب خود را به گنجه رساند. عباس میرزا نیز با ۳۰ هزار سپاهی عازم گنجه شد. در این نبرد که به جنگ گنجه معروف شد عنقریب بود که گوی پیروزی نصیب ایرانیان شود اما به علت خیانت آصف الدوله صدراعظم جدید ایران در اعزام نیرو به سپاه ایران، در سپاه ایران بی نظمی به وجود آمد و تلاش های عباس میرزا در نظم بخشیدن به امور فایده‌ای حاصل نکرد و ناچار به عقب نشینی پرداخت و در نتیجه این عمل تلاش های ایرانیان در کسب فتوحات در خطر افتاد و باعث پیروزی کامل پاسکوویچ و سپاهیانش شد. پیشرفت قوای روس به سوی پایتخت در جنگ دوم : پس از تصرف گنجه و وارد آمدن تلفات سنگین به سپاه ایران سرانجام معابر ارس به دست روس ها افتاد. کشتی های جنگی روسیه در سواحل روسیه با ترکمانان و ایلات یموت سازش کردند و حتی آنها را به طغیان علیه دولت ایران وادار کردند. عباس میرزا نیز آخرین نیرو های خود را در سردار آباد متمرکز و به سال ۱۲۴۳ (ه.ق) با قوای روسیه به نبردی سخت پرداخت اما نرسیدن آذوقه و جیره و مواجب سپاهیان از تهران باعث تضعیف و متزلزل کردن روحیه سربازان ایرانی شد و سردارآباد به تصرف سردار روس درآمد و قوای ایران به کلی از ساحل چپ رود ارس به داخل آذربایجان رانده شدند. پاسکوویچ در تعقیب سپاه وارد آذربایجان شد و پایتخت ایران را مورد تهدید نظامی قرار داد. پس از آن عباس میرزا دسته‌های متفرق سپاه خود را به خوبی تمرکز داد و حفظ تبریز را به آصف الدوله سپرد اما با خیانت آصف الدوله تبریز توسط ارتش روسیه تصرف شد. سپاه روسیه بدون مقاومت مردم وارد شهر شده و ذخایر و مهمات دولتی را به تصرف درآوردند. با تصرف تبریز نیرو های ارتش روسیه تا ده خوارقان پیش رفتند. در این هنگام بود که عباس میرزا فتحعلی خان رشتی را نزد پاسکوویچ فرستاد و از وی تقاضای صلح کرد. [ویرایش] عهدنامه ترکمانچای شرایطی که پاسکوویچ برای عقد مصالحه جدید پیشنهاد کرد بسیار سنگین بود اما سفیر انگلستان (مک دونالد) در تهران که بیشتر از فتحعلی شاه از پیشروی سپاه روسیه می‌‌ترسید، در عقاید خود پافشاری کرد و شاه را به قبول شرایط صلح وداشت. این قرارداد در اثر بی لیاقتی فتحعلی شاه و نرساندن وسایل لازم برای سپاه ایران در جنگ های دوم ایران و روسیه صورت گرفت و ارتش ایران از روسیه شکست خورد و تسلیم شد. پس از وساطت سفیر انگلیس مجلسی در قریه ترکمانچای (اردوگاه پاسکوویچ) مرکب از عباس میرزا، آصف الدوله و حاجی میرزا ابوالحسن خان شیرازی تشکیل شد و عهدنامه‌ای در ۱۶ فصل و یک قرارداد تجاری الحاقی در ۹ فصل نوشته شد و در تاریخ ۵ شعبان ۱۲۴۳ هجری به امضای نمایندگان ایران و روسیه رسید. روس ها با در دست داشتن امتیازات پیمان ترکمانچای، شمال ایران را قبضه کرده و اعتبار بین المللی ایران را کاملاً مخدوش ساخته بودند. خزانه مملکت تهی و صحنه سیاست کشور خالی از رجال و رهبران آزموده و خدوم وطن خواه و ملی و ضداستعمار بود، در واقع ایران در پرتگاه سقوط و تجزیه واقع شده بود و فقط این شخصیت فوق العاده امیر کبیر بود که توانست کشور را نجات داده، به فریاد کشور و ملت برسد، چون در غیر این صورت ایران، پس از تجزیه به طور کامل تحت استعمار قرار می‌‌گرفت. بعد از این واقعه دیگر میان روس و ایران حوادث مهم و برخوردهای دامنه داری رخ نداد، مگر در مورد آشوراده و چند پیشامد کوچک دیگر که هر یک دلیل خاصی دارد.



ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,

 بیوگرافی و زندگینامه

 

 

آقا محمد خان پسر محمد حسن خان  تا سال 1193 هجري قمري در شيراز زير نظر کريم خان زند و به صورت گروگان زندگي ميكرد . همينكه آقا محمد خان از مرگ شهريار زند باخبر شد ، بيدرنگ به مازندران رفت و افراد قبيله خود را جمع آوري نمود و به مخالفت با زنديه پرداخت و پس از غلبه بر جعفر خان زند برادر كريم خان ، تهران را به پايتختي برگزيد . در تغيير سلسله زنديه به قاجاريه ، حاج ابراهيم كلانتر ، از بزرگان شيراز نقش بسزايي داشت ، نخست در اثر مساعي حاج ابراهيم ، لطفعليخان فرزن جوان جعفر خان بر اريكه سلطنت نشست ولي بعدها روابط لطفعليخان و حاج ابراهيم به سردي گراييد تا جايي كه كلانتر شيراز به لطفعليخان خيانت ورزيد ، و شيراز را تسليم آقا محمد خان قاجار كرد و در عوض اين خيانت و خدعه به مقام صدر اعظمي ارتقا يافت ، لطفعليخان در كرمان مقاومت كرد ، محاصره شهر كرمان از طرف قواي آقا محمد خان بيش از چهار ماه طول كشيد ، در ابتداي كار چون مردم ذخيره داشتند به خوبي مقاومت كردند و گاه آقا محمد خان را مورد لعن و نفرين قرار مي دادند . شبها از صداي طبلها در برجها خواب به چشم مردم نمي آمد ، بچه ها و گاهي اوقات زنها از فراز برج و بارو ، با آهنگ ، اين تصنيف را مي خوانند :
آق مم خـان اخته                     تا كـي زنــي شلخته
قدت مياد رو تخته                    اين هفته نه اون هفته
شايد كينه اي كه آقا محمد خان از شنيدن اين ابيات آن هم از زبان زنان و دختران – كه حاكي از يك نقص بزرگ عضوي او بود – به دل مي گرفت ، براي نابودي كرمان از همه عوامل بزرگتر و مهمتر بوده است .
در دوره اي كه كرمان در محاصره قشون آقا محمد خان بود ظاهرا" دختران و اطفال با خواندن تصنيف سابق الذكر خواجه تاجدار را مورد طعن و لعن و اهانت قرار دادند . از اينرو وي پس از تسخير كرمان ، ضمن هزاران ظلم و جنايتي كه مرتكب شد ، به سربازان خود اجازه داد كه به دختران و نواميس مردم علنا" تجاوز كنند . « بسياري از دختران را پدران و مادران در سوراخهاي بخاري و كندوهاي خانه نهادند و آنرا تيغه كردند و به گل گرفتند ... با همه اينها روايتي هست ( ظاهرا" اغراق آميز ) كه روزي كه لشكريان او از دروازه شهر بيرون رفتند ، هزاران دختر حامله را پشت سر گذاشتند كه ناچار شدند سقط جنين كنند .
 
  لطفعليخان دلاور زند نيز  اسير آقا محمد خان شد و رئيس ايل با دست خود چشمان او را از حدقه درآورد و  از غايت خشم و غضب ، غلامان تركمانان را مامور فرمود تا با آن نادره زمان معامله قوم لوط نمودند و سپس به جانب طهرانش فرستادند .
پس از آسودگي خيال آقا محمد خان از ناحيه زنديه به فتح ديگر شهرها از جمله خراسان مبادرت و شاهرخ شاه پسر نادر افشار را به خاطر اخذ جواهرات نادري زير شكنجه كشت و به تدريج ظرف دو سال ساير بلاد ايران را نيز زير سيطره خود كشيد .
 در پايان سال 1211 بار ديگر آقا محمد خان براي تسخير شهرهاي از كف رفته قفقاز ، عازم شوشي شد و به تسخير يكي از قلاع توفيق يافت . در اين هنگام آقا محمد خان به علتي جرئي ، بر پيشخدمتان خود خشم گرفت و آنان را به مرگ تهديد كرد . آنان نيز كه از طبيعت خبيث و كينه توز سرور خود آگاه بودند ، در 21 ذيحجه 1211 هجري قمري . آقا محمد خان را در خواب كشتند .

 



ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

 
پس از کشته شدن جعفرخان سر جانشيني او بين امراي زند اختلاف بوجود آمد . بالاخره حاجي ابراهيم كلانتر فارس در نهايت فداكاري سپاهي فراهم آورد و لطف علي خان فرزند جعفرخان را كه در آن تاريخ در غرب فارس مي زيست به شيراز خواست و در 15 شعبان سال 1203 ه. وي را كه 22 سال داشت بر تخت نشاند. او جواني فوق العاده خوش سيما بود. چهره اي جذاب، قامتي كشيده و اندامي باريك و قوي و چالاك داشت. وي در سواري و تيراندازي و شمشيربازي و ساير فنون سپاهيگري بي مانند و بسيار شجاع و متهور و بي باك بود. او به مناسبت جواني و زيبايي و دليزي و سخاوت در شيراز خيلي محبوبيت داشت. لطف علي خان به همه كرم مي كرد و هر كس براي حاجتي به او مراجعه مي نمود بدون نصيب نمي ماند. با توجه به اين فضايل اخلاقي و علاقه ي شديدي كه مردم فارس به سلطنت خاندان زند داشتند چنين به نظر مي رسيد كه لطف علي خان عظمت و اقتدار زمان كريم خان را بار ديگر تجديد خواهد كرد اما با وجود حريف سرسختي چون آقا محمدخان قاجار و حوادث غيرمنتظره اي كه در دوران سلطنت او روي داد اين اميد به يأس مبدل گرديد. او اولين كار بزرگي كه پيش گرفت اين بود كه سه جاده شوسه بين شيراز و بوشهر و شيراز و بندرعباس و شيراز و بندرلنگه احداث كند. احداث اين سه جاده در آن عصر يكي از كارهاي بزرگ عمراني بود كه سلاطين سلف نكرده بودند و دومين كار بزرگي كه در صدد بود انجام دهد ساختن سدي روي رودخانه ي موند بود تا آب آن رودخانه را بر اراضي طرفين رودخانه سوار كند. رودخانه موند رودي است كه از كوههاي فارس سرچشمه مي گيرد و در گذشته بدون استفاده به خليج فارس مي ريخت. اگر آن سد ساخته مي شد قسمت وسيعي از فارس كه استفاده نشده بود يكي از حاصل خيزترين مناطق دنيا مي گرديد و اگر سه جاده را كه مي خواست احداث نمايد به اتمام مي رسيد بسيار در توسعه ي آبادي و بازرگاني فارس مؤثر مي گرديد. اما جنگ هاي لطف علي خان با آقا محمدخان قاجار مانع از آن شد كه آن جوان روشن فكر بتواند آن كارها را انجام دهد. اما نيت او نشان داد كه استعداد زمام داري وي خيلي بيش از معاصرينش مي باشد و از لحاظ داشتن لياقت براي زمام داري با وجود جواني دو قرن از معاصرينش برتري داشت و سد سازي براي آبادي كشور و … از فرمول هاي امروزي است نه 200 سال قبل در ايران. او با اين كه جواني دليرو سلحشور بود، ذوق ادبي داشت وشعر مي گفت و چند شعر كه از وي باقي مانده نشان مي دهد كه يك شاعر با استعداد و خوب بوده است. وي علاوه بر اقدامات عمراني در اولين سال سلطنت خود يك كار ادبي هم كرد و عده اي از شعرا و فضلاي شيراز را مأمور نمود كه با همكاري، اشعار حافظ را مورد مطالعه قرار دهند و آن قسمت از اشعار وي را كه به طور حتم از او نبود را جدا نمايند. در ابتدا ممكن است كه اين كار ساده جلوه كند و به نظر رسد كه لطف علي خان كاري جالب توجه نكرده است ولي از نظر معنوي داراي اهميت مي باشد و نشان مي دهد كه لطف علي خان زند بيش از تناسب سن خود داراي ذوق و اطلاع ادبي بوده است. تصور مي شد كه بيشتر دشمني آقا محمد خان قاجار به لطفعلي به خاطر زيبايي او بوده است يعني لطف علي به خاطر زيبايي خود محسود او شده بود. هنگامي كه حاج ابراهيم كلانتر به او خيانت كرد در حالي كه لطف علي به او اطمينان داشت و دروازه هاي شيراز را به رويش بست و او را در مقابل دشمن تنها گذاشت لطف علي نه تنها عصباني شد و شكيبايي خود را ازدست نداد بلكه لبخند زد و بيتي از حافظ را خواند.
پير پيمانه شكن من كه روانش خوش باد گفت پرهيز كن از محبت پيمانه شكن
لطف علي خان زند مردي بود راستگو، جوانمرد و صريح الهجه او داراي اراده ي قوي بود. لطف علي خان همانند كريم خان زند خوش خلق و دادگستر و سخي و نيك فطرت و با ترحم و نوع پرور بود و مي گفت نمي توانم يك قيافه ي اندوهگين را ببينم و نمي توانم تحمل كنم كه من سير باشم وهم نوعم گرسنه وهنگامي كه در شيراز بود بعضي از شب ها لباس مبدل مي پوشيد تا اين كه بتواند به طور ناشناس به كساني كه فكر مي كرد نيازمند هستند كمك نمايد و شايد در مشرق زمين اولين كسي بود كه به فكر تأسيس بيمه ي اجتماعي افتاد و اگر عمرش كفاف مي داد و آن را به وجود مي آورد و گرچه آن چه مي خواست به وجود آورد عنوان بيمه ي اجتماعي نداشت اما نتيجه اي كه در آن به دست مي آمد همانند آن بود. ….درحاليكه روشنايي عصر زمستان دقيقه به دقيقه كم تر مي شد محمدعلي خان قاجار، چشم از صحنه ي پيكار بر نمي داشت و يك مرتبه ديد كه شمشير از دست لطف علي خان بر زمين افتاد. علت اين كه او نتوانست شمشير را نگاه دارد اين بود كه يك ضربت شمشير از عقب بر شانه ي راست او زدند و دست راستش مثل دست چپ از كار افتاد . همين كه خان زند، از فرط درد، شمشير را رها كرد محمدعلي خان فرياد زد او را نكشيد. ….. خان زند حركتي كرد كه شمشير خود را از زمين كه مستور از خون بود بر دارد ولي نتوانست و از شدت درد و خستگي زانو بر زمين زد. همين كه به او رسيدند و خواستند دستانش را از عقب ببندند از فرط دردي كه از دو شانه ي مجروحش بود فريادي زد و از هوش رفت. هنگامي كه او را به پيش آقا محمدخان قاجار مي بردند پالهنگ بر گردنش بستند و يك زنجيربه وزن 15 كيلو داراي دو قفل كه يكي به دست ها و ديگري به پاها قفل مي شد به دست ها و پاهايش بستند. زنجيري كه به دو پاي او بسته بودند مانع از گام برداشتن نمي شد ولي اسير نمي توانست كه با سرعت گام بردارد. گو اين كه اگر بر پاي او زنجير نمي بستند باز هم به مناسبت ضعف نمي توانست با سرعت حركت كند. وقتي كه پيش آقامحمدخان قاجار رسيد به او گفت كه به خاك بيفت و سجده كن . خان زن جواب داد من فقط مقابل خداوند سجده مي كنم. بر سرش زد و باو گفت بتو مي گويم به خاك بيفت. لطف علي خان گفت اگر من دست داشتم تو جرئت نمي كردي بر سرم بزني و بتو گفتم كه من فقط مقابل خداوند سجده مي كنم. ولي محمد خان قاجار آن قدر بر اسير مجروح و ناتوان فشار آورد تا اين كه او را بر زمين انداخت و سرش را به خاك ماليد. صداي آقامحمد خان قاجار ريز بود و هرگز فرياد نمي زد اما در آن هنگام كه دشمن را مقابل خود ديد صدا را بلند كرد و گفت اي لطف علي مي بينم كه هنوز نخوت داري و غرور تو از بين نرفته است ولي من هم اكنون كاري مي كنم كه ديگر تو نتواني سر را بلند نمايي. آن وقت
خواجه ي دانشمند و متدين قاجار فرمان داد كه عده اي از اصطبل بيايند. انسان حيران مي شود كه چگونه مردي چون اقا محمد خان كه فاضل بود و براي اجراي احكام دين اسلام تعصب داشت و نماز او هيچ موقع قضا نمي شديك چنان فرمان ننگين و بي شرمانه اي را داد. او به مناسب خواجه بودن عقده دائمي داشت و اطرافيانش خوب از آن موضوع آگاه بودند و هر موقع كه صحبت از زن به ميان مي آمد طوري صحبت مي كردند كه گويي خواجه ي قاجار يك مرد عادي است . عقده دائمي خواجه قاجار، بر اثر مشاهده ي جواني و زيبايي و لطف علي خان زند منفجر شد و آن دستور ننگين را صادر كرد. كيست كه نداند در آن روز لطف علي خان زند آن قدر ناتوان بود كه بدون زنجير و پالهنگ قدرت راه رفتن نداشت تا چه رسد به اين كه او را مقيد به زنجير نمايند و پالهنگ بر گردنش ببندند. كيست كه نداند در آن روز لطف علي خان از دو شانه به شدت مجروح بود نمي توانست دست هاي خود را تكان بدهد تا چه رسد به اين كه دو دستش را با زنجير ببندند. لطف علي خان زند نشان داده بود كه مردي دلير است و در آن روز، دليري خود را به يك تعبير مسجل كرد. زيرا با اين كه مجروح و خسته و ناتوان بود و او را مقيد به زنجير و پالهنگ كرده بودند و مي دانست كه هر گاه ابراز شهامت نمايد دچار شكنجه هاي هولناك خواهد شد دليري خود را نشان داد و حاضر نشد مقابل خواجه قاجار به خاك بيفتد و گفت كه من جز در مقابل خداوند سجده نمي كنم. يك مورخ اروپايي نمي تواند خود را قائل كند كه در آن روز آقا محمدخان هم چون دستوري صادر كرده بود. دستوري كه او صادر كرد آن قدر قبيح بود كه وجدان يك مورخ اروپائي نمي تواند آن را بپذيرد و به خود مي گويد كه اين اتهام است و دشمنان آقامحمدخان اين تهمت را بر او زده اند ولي متأسفانه مورخين مغرب زمين، در كتاب هاي خود با اشاره، اين موضوع را نوشته اند. لطف علي خان زند كه ديگر مشرق زمين شمشيرزني چون او به وجود نخواهد آورد و خلق و خوي و لياقت زمام داري اش او را محبوب هم كرده بود نامي درخشان از خود در تاريخ شرق باقي گذاشت ولي فجايعي كه آقامحمدخان در مورد او مرتكب شد مرتبه اش را در تاريخ شرق حتي تا مرتبه ي يك شهيد بالا برد. لطف علي خان زند را در اصطبل جا دادند بدون اين كه زنجير از دست و پاهايش بگشايند و پالهنگ از گردنش بردارند. خان زند در آتش تب مي سوخت وگاهي ناله بر مي آورد و اظهار تشنگي مي كرد. ولي كاركنان اصطبل از بيم آقا محمدخان نمي توانستند آب به او بدهند و اسير بدبخت و مريض كه مقيد به زنجير و پالهنگ بود تا بامداد آن روز ناليد. روز بعد آقامحمد خان قاجار دستور داد كه لطف علي خان زند را به حضورش بياورند. خان زند قدرت راه رفتن نداشت و دو نفر از دو طرف بازوهايش را گرفتند و او را مجبور مي كردند كه قدم بردارد و همين كه رهايش مي نمودند بر زمين مي افتاد . عاقبت او را نزديك آقامحمد خان قاجار بردند . خواجه قاجار گفت لطف علي، بگو بدانم آيا هنوز هم غرور داري يا نه؟ سر لطف علي خان زند، بر اثر ضعف و تب روي پالهنگ خم شده بود و نمي توانست پلك ديدگان را باز كند. ولي بعد از اين كه آن را شنيد سر را بلند كرد و پلك ديدگان را گشود و آب دهان را به طرف صورت او پرتاب كرد و گفت اي اخته ي فرومايه من از تو نمي ترسم. خان زند، بزرگترين ناسزايي را كه ممكن بود به آقا محمدخان قاجار بگويند به او گفت چون خواجه ي قاجار از خواجگي خود رنج مي برد و آن ناسزا با حضور تمام سرداران و بردگان به آقا محمدخان قاجار گفته شد. آقا محمد خان لحظه اي سكوت كرد وبعد جلاد را احضار نمود و به او گفت دو تخم چشم لطف علي بيرون بياورد. جلاد خان زند را به زمين انداخت و دست و پاهايش را كه در زنجير بود طوري با طناب بست كه نتواند آن ها را تكان بدهد و بعد سه انگشت را زير پلك چشم راستش قرار داد و تا آن جا كه در بازوي خود زور داشت فشار آورد چشمي كه روزي در زيبايي در بين چشمهاي جوانان ايراني نظير نداشت از كاسه بيرون آمد وجلاد آن قدر فشار داد تا اين كه تخم چشم بكلي از كاسه خارج گرديد. همين كه جلاد خواست شروع به كار بكند آقا محمد خان از جا برخاست و به محكوم نزديك گرديد كه با دو چشم خود، خروج تخم هاي چشم خان زند را از كاسه ها ببيند و شايد بهمين مناسبت است كه بعضي نوشته اند كه او با دو دست خويش تخم چشم هاي خان زند را از كاسه بيرون آورد. بعد از اين كه تخم چشم راست لطفعلي خان زند از كاسه خارج شد ، جلاد، كارد كه بدندان گرفته بود به دست گرفت و اليافي را كه وسيله ي اتصال تخم چشم به كاسه بودبريد و تخم چشم از كاسه به كلي جدا شد و دژخيم تخم چشم را بر زمين انداخت و انگشتان را به زير چشم خان زند برد و در حاليكه آقا محمد خان هم چنان مي نگريست آن تخم را هم از كاسه جدا كرد. وقتي تخم چشم راست او از كاسه بيرون آمد آن جوان قدري تكان خورد و ناليد ولي هنگامي كه تخم چشم چپش را بيرون مي آورند آن جوان تكان نخورد وصدايي از وي شنيده نشد. وقتي هر دو تخم چشم لطف علي خان زند بر زمين افتاد خواجه ي قاجار گفت حالا نوبت من است كه آب دهان به صورتت بيندازم و برخسار محكوم نابينا آب دهان انداخت ولي لطف علي خان زند كه آب دهان بر صورتش انداختند و صداي خواجه ي قاجار را نشنيد زيرا از هوش رفته بود. همان روز كه خان زند را كورد كردند آقا محمدخان قاجار گفت من نمي خواهم كه اين مرد بميرد بلكه مي خواهم زنده بماند و افسار بر سرش بزنند و او را در سفرها پياده راه وادارند. ولي حال لطف علي خان طوري وخيم بود كه به او گفتند كه اگر مورد مداوا قرار نگيرد خواهد مرد. خواجه قاجار دستور كه زخم هاي دو شانه و دوچشمش را مداوا كنند تا اين كه زنده بماند و وي بتواند پيوسته او را مورد تحقير قرار بدهند خواجه ي قاجار شتاب داشت كه لطف علي خان زودتر مداوا شود تا اين كه وي بتواند آن جوان نابينا را كنار اسب خود بدواند ولي با اين كه زخم چشم او مداوا يافت زخم دو شانه اش معالجه نمي گرديد و بيم آن مي رفت كه آن دو زخم، خان زند را بهلاكت برساند. بعد از اين كه زخم هاي لطف علي خان بهبود يافت، باز خيلي ضعيف بود زيرا كه غذاي كافي به او نمي دادند و او را در مكان راحت نمي خوابانيدند. مردان كرمان كه همه كور بودند ولي زن ها برخي در شب هاي جمعه براي او قدري غذا مي بردند. ولي مأمورين آقامحمدخان قاجار نمي پذيرفتد و مي گفتند كه اگر غير از نان و آب به او بدهند آقا محمدخان آن ها را خواهد كشت يا كور خواهدكرد. ديگر لطف علي خان زند زيبا نبود و هرگز سر را بلند نمي كرد زيرا كسي كه چشم ندارد تا اين كه دنيا را نگاه كند براي چه سررا بلند نمايد. گاهي خان زند براي اينكه آتش درون را تخفيف بدهد اشعار شيخ محمود شبستري را با آهنگ سوزناك مي خواند و آهنگ هاي او كه بيشتر نغمه هاي فارسي بود طوري در مستحفظين اثر مي كرد كه بي اختيار هنگامي كه از خان زند دور بودند آن را زمزمه مي كردند. از اشعار عرفاني شبستري گذشته خان زند به خواندن اشعار باباطاهر علاقه داشت با اين كه خان زند نابينا بود باز خواجه ي قاجار از سكونت آن جوان در جنوب ايران مي ترسيد و دستور داد كه وي را به تهران منتقل كنند. اما در پايتخت نيز نسبت به خان زند حس كنجكاوي و ترحم به وجود آمد و مردم مي گفتند كه وارث كريم خان آمده است وبرخي اظهار مي نمودند كه كوري لطف علي خان زند مانع از سلطنت او نيست هم چنان كه شاهرخ كور است ولي در خراسان سلطنت مي كند. اين اظهارات آقامحمدخان قاجار را متوحش كرد و هنگامي كه در چمن (سلطانيه) بود براي حاكم تهران دستورحكم فرستاد كه لطف علي خان زند را به هلاكت برسانند و دژخيم باتفاق دو نفر وارد زندان خان زند شدند و يك مرتبه ديگر دست هاي آن جوان تيره روز را بستند و دهانش را گشودند و جلاد دستمالي كه گلوله كرده بود در حلقوم او نهاد و بعد يك چوب دراز روي دستمال نهاد و با يك چكش بر چوب زد تا اين كه دستمال در گلوي خان زند فرو برد و بعداز چند دقيقه روح از كالبد لطف علي خان جدا شد و آن جوان نابينا از مشقات زندگي رهايي يافت. وقي جسد او را براي شستن به غسال خانه واقع در نزديك (چهل تن) در تهران بردند به اسكلتي شباهت داشت كه پوستي روي آن كشيده باشند وكسي كه آن جسد را مي ديد فكر نمي كرد كه كالبد بزرگترين شمشيرزن شرق است و ديگر روزگار شمشيرزني چون او تربيت نخواهد كرد. پس از اين اين كه جسد شسته شد به امامزاده زيد واقع در (بازار) تهران بردند و آن جا دفن كردند بدون اينكه اثري روي قبر بگذارند. چنين مرد، شهريار زند و زمام دار روشنفكر جنوب ايران كه هرگز تبسم از لبانش دور نمي شد و از لحاظ صورت و سيرت فرشته بود و هر كس كه او را مي ديد محبتش را در دل مي پرورانيد.



ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی
 
تاريخ : یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,

بیوگرافی و زندگینامه

  کريم خان زند ( 1193 – 1163 ه.ق. ) : از سوابق زندگي خان زند تا سال 1163 ه.ق. كه جنگهاي خانگي بازماندگان نادر شاه بي كفايتي آنان را براي مملكتداري آشكار ساخت و به تبع آن عرصه را براي ظهور قدرتهاي جديد مستعد گردانيد ، خبري در دست نيست . به دنبال اغتشاشات گسترده و عمومي اين ايام خان زند به همراه علي مردان خان و ابوالفتح خان بختياري اتحاد مثلثي تشكيل داد و چون هيچ يك از آنان خود را از ديگري كمتر نمي شمرد ، ناچار به نزاعهاي داخلي روي آوردند . سرانجام كريم خان توانست پس از شانزده سال مبارزه دائمي بر تمامي حريفان خود از جمله محمد حسن خان قاجار و آزاد خان افغان غلبه كند و صفحات مركزي و شمالي و غربي و جنوبي ايران را در اختيار بگيرد . برادر وي ، صادق خان ، نيز موفق شد در سال 1189 ه.ق. بصره را از حكومت عثماني منتزع نمايد و به اين ترتيب ، نفاذ اوامر دولت ايران را بر سراسر اروند رود و بحرين و جزاير جنوبي خليج فارس مسلم گرداند . بعد از در گذشت خان زند دگرباره جانشيانان او به جان هم افتادند و با جنگ و نزاعهاي مستمر ،‌زمينه تقويت و كسب اقتدار آقا محمد خان و سلسله قاجار را فراهم آوردند .



ارسال توسط حسام الدین متصدی زرندی

اسلایدر